معنی ادانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ادانی. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ ادنی. مقابل اقاصی. نزدیکان. نزدیکتران. نزدیکترها: ملک هند اثر نکایات رایات سلطان در اقاصی و ادانی ولایت خویش مشاهدت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). از هیبت این دو پادشاه نامدار در اقاصی و ادانی جهان گرگ از تعرض آهو تبری نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 5). بشارت آن فتوح باقاصی و ادانی رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 26). و متعلقان و رعایای او از خصومت در اقاصی و ادانی شرق و غرب ازدیگر پادشاهزادگان... (جهانگشای جوینی). || کمینه تران. (غیاث اللغات) (آنندراج). || رِعاع. عامه. اسافل ناس. سَفله. سوقه. بازاریان.
نزدیکان، نزدیک ترها، عوام، از طبقات پَست. [خوانش: (اِ) [ع.] (اِ.)]
نقاط نزدیک: اقاصی و ادانی،
نزدیکان،
فرودستان: تو آنی که خواهند اجرام گردون / که در مجلس تو بُوَند از ادانی (عنصری: ۲۸۰)،
نزدیکان
نزدیکان و فامیل
اَدانِی، مردم فرومایه، زبون تران، نزدیکان، نزدیکتران (مفرد: اَدْنی)،
اقوام