معنی ادراک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ادراک. [اِ] (ع مص) دررسیدن به. دررسیدن کسی را.لحق. لحاق. الحاق. لِقاء. وصول: و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه ٔ آخرت... (کلیله و دمنه): والاّ نفاذ کار و ادراک مطلوب جزبعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. (کلیله و دمنه). تَحَتْرَشوا علیه و لم یدرکوه، او را دنبال کردند لکن به وی نرسیدند. || بالغ گردیدن غلام. بالغ شدن کودک. فارسیدن کودک. (زوزنی). || پختن و رسی-ده شدن میوه. || برسیدن وقت چیزی و منتهی شدن. || فنا پذیرفتن. || ادراک ببصر؛ دیدن. (زوزنی): لاتدرکه الابصار. (قرآن 103/6). || دریافت. و آن خاصه ٔ حیوان باشد چون حرکت ارادی. اندریافت. دریافتن. (تاج المصادر بیهقی). دریافتن اشیاء غیرمحسوس. (غیاث اللغات).فهم. تعقل. فهمیدن. بررسیدن. درک کردن:
خرد ز ادراک او حیران بمانده
دل و جان در رهش بی جان بمانده.
ناصرخسرو.
وهم از ادراک غایت آن قاصر باشد. (کلیله و دمنه). و هرگاه که در آن اشتباهی افتاد ادراک معانی ممکن نگردد. (کلیله و دمنه). کیفیت آن جز بمعاینه در ادراک نیاید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 412).
حس ّ را حیوان مقرّ است ای رفیق
لیک ادراک دلیل آمد دقیق.
مولوی.
|| ادراک، دریافتن و دررسیدن کودک به بلوغ و میوه به پختگی. و در اصطلاح متصوفه ادراک بر دو نوعست: اول ادراک بسیط و هو عباره عن ادراک وجودالحق سبحانه معالذهول عن هذا الادراک و عن ان ّ المدرک هو الوجود الحق سبحانه. و در ظهور حق سبحانه بحسب ادراک بسیط خفائی نیست زیرا که هرچه ادراک کنی اول هستی حق مدرک شود اگرچه از ادراک این ادراک غایب باشی از غایت ظهور، حق مخفی نماید. دوم ادراک مرکب و هو عباره عن ادراک وجودالحق سبحانه معالشعور بهذا الادراک و بان المدرک هو الوجود الحق. و اما ادراک مرکب که محل فکر خطا و صواب راست و حکم ایمان و کفر راجع به اوست و تفاصیل میان ارباب معرفت بتفاوت مراتب است. (مؤید الفضلاء). و سید جرجانی در تعریفات آورده است که ادراک بر دو معنی است:
1 -حاصل شدن صورت چیزیست پیش نفس ناطقه.
2- تمثیل و حاضر کردن حقیقت چیزی است در ذهن بدون حکم بر اثبات یا بر نفی آن. و آنرا تصورگویند و اگر حکم بیاورند تصدیق نامند - انتهی.
و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در لغت لقاء و وصول است. و نزد حکما مرادف است مر علم را، بمعنی صورت حاصله از چیزی نزد عقل اعم از اینکه آن شی ٔ مجرد یا مادّی، جزئی یا کلی، حاضر یا غائب باشد.و اعم از آنکه آن چیز حاصل باشد در ذات مُدرک یا درآلت او. و ادراک به این معنی شامل چهار قسم است، و آن عبارتست از: اِحساس، تخیل، توهم، و تعقل. و برخی از حکما ادراک را به احساس فقط اختصاص داده اند. و درین حال اخص ّ از علم باشد بمعنی مذکور و قسمتی از آن، چنانچه در بحرالجواهر و شرح طوالع ذکر شده و نیز درشرح تجرید.
و در کشف اللغات گوید: الادراک، دریافتن و دررسیدن کودک به بلوغ و میوه به پختگی و در اصطلاح صوفیه ادراک بر دو نوع است: ادراک بسیط و هو ادراک الوجود الحق سبحانه معالذّهول عن هذاالادراک و عن ان المدرک هو الوجود الحق سبحانه. و در ظهور وجود حق سبحانه بحسب ادراک بسیط خفا نیست چرا که هرجا که ادراک کنی اول هستی حق مدرک شود اگرچه از ادراک این ادراک غافل باشی واز غایت ظهور مخفی ماند. وادراک مرکب، و هو عباره عن ادراک وجودالحق سبحانه معالشعور بهذاالادراک و بان المدرک هو الوجود الحق سبحانه، و این ادراک مرکب محل ّ فکر و خطا و صوابست و حکم ایمان و کفر راجع به این است. و تفاضل میان ارباب معرفت بتفاوت مراتب این است - انتهی.
|| ادراک نوعی از سبات است و صاحب این علت بی حس و حرکت باشد و قدمای اطبا گویند جزء مؤخر دماغ است و این جزء مبدء قوه ٔ حفظ و ارسال قوه ٔ لمسی و حرکات ارادیه باشد به سایر اعضا و سبب آن سدّه ایست در بطن مؤخر دماغ نه در جوهر آن و اگر در علاج آن تعجیل نشود منجر به سکته گردد.
ادراک. [اَ] (ع اِ) ج ِ دَرَک، بمعنی تک دوزخ و نهایت تک هر چیز.
(اِ) [ع.] (مص م.) دریافتن، فهمیدن.
درک کردن، دریافتن، پی بردن، فهمیدن،
(اسم) قوۀ درک و فهم،
[قدیمی] دستیابی به چیزی، رسیدن،
[قدیمی] برداشت محصول،
ویر
یابندگی، پی بردن، دریافت
درایت، درک، دریافت، شعور، فهم، فهمیدن، وقوف، هوش، هوشمندی
درک، پی بردن، فهم مارش، دریافت، رسش هم آوای دهش: رسیدن میوه به پختگی و رسیدن کودک به بالندگی وابا (مصدر) در رسیدن به در رسیدن کسی را الحاق وصول، رسیدن کودک به بلوغ و میوه و حاصل گیاه به پختگی، (مصدر) در یافتن فهم کردن بر رسیدن درک کردن، عملی که بواسطه قوای مدرکه انجام میگردد و آن عبارت است از حصول صور اشیا ء نزد عقل یا نفس ناطقه و یا عبارت از حصول صور مدرکات است نزد مدرک.
اِدْراک، درک کردن، فهمیدن، قوّه مدرکه و فهم، بالغ شدن، بوقت رسیدن، دریافتن،
حس
احساس-درک-حس-فهم-شعور-
ظن