معنی اذان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اذان. [اَ] (ع مص) آگاهی. آگاهی دادن. آگاهانیدن. نِداء. اعلام. خبر کردن. خبر بگوش رساندن. || گوش بچیزی داشتن، قوله تعالی: «و اَذِنَت ْ لِرَبِّها و حُقَّت ْ». (قرآن 2/84)، یعنی گوش داشته است امر پروردگار را و واجب است او را که گوش دارد امر حق را. || اقامت نماز. رجوع به اقامه شود. || اذن. اذانت. || بانگ نماز کردن. بانگ نماز گفتن. آگاهانیدن وقت نماز. تأذین. در شرع خبر دادنست به وقت نماز با الفاظ مخصوص مأثور. (تعریفات جرجانی). در لغت اعلام است. و در شرع اعلام به وقت نماز باشد بطریقی مخصوص و معروف و گاه اذان اطلاق شود بر الفاظ مخصوصه ٔ معروفه که مجموع آن الفاظ را نیز اذان نامند. کذا فی الدرر فی شرح الغرر. (کشاف اصطلاحات الفنون). || (اِ) بانگ نماز. گلبانگ. جمله های مخصوص که قبل از نماز گفته میشود.
- اذان اعلامی، اذانی که بقصد اخبار دخول وقت گفته میشود.
اذان. [اَ] (اِخ) (قریه ٔ...) آذان. قریه ایست بحوالی هرات. و خواجه ابوالولید احمدبن ابی الرجا بدانجا مدفون است. رجوع به حبط ج 1 ص 292 شود.
آگاه کردن، خبر دادن، خبر دادن از وقت نماز. [خوانش: (اَ) [ع.] (مص م.)]
کلمات مخصوصی به زبان عربی که در ساعات معیّن برای فراخواندن مردم به نماز با آواز بلند ادا میشود،
بانگ نماز
گلبانگ نماز
بانگ نماز
بانگ نماز
اَذان، اعلام و آگاه کردن، آگاهانیدن، بانگ دعوت بنماز، ایضاً مصدر اَذِنَ: دانستن،