ارتعاج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
ارتعاج. [اِ ت ِ] (ع مص) لرزیدن. (منتهی الارب). ارتعاد. ارتعاش. لرزه. || پیاپی جستن برق. (زوزنی). || پر شدن رود. (منتهی الارب). پر شدن رودخانه از آب. || بسیار شدن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار شدن مال. (زوزنی). بسیار مال و شتران و اولاد شدن. (از منتهی الارب).
فرهنگ فارسی هوشیار
لرزیدن، توانمندی فزونی داراک، پرشدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.