معنی استحلاف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
استحلاف. [اِ ت ِ] (ع مص) سوگند دادن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). احلاف. سوگند خواستن. (زوزنی). طلب کردن سوگند: خرمیل، بعد از استحلاف ایشان و استیمان از قبل سلطان بیرون آمد. (جهانگشای جوینی).
(اِ تِ) [ع.] (مص م.) سوگند خواستن، قسم دادن.
سوگند دادن،
سوگند دادن
سوگند خواستن سوگند خواهی (مصدر) سوگند خواستن طلبیدن قسم سوگند دادن. سوگند دادن
اِسْتِحْلاف، کسی را قسم دادن، سوگند دادن،