معنی استراحت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

استراحت. [اِ ت ِ ح َ] (ع مص) رجوع به استراحه شود.

فرهنگ معین

(مص ل.) آرامیدن، آسایش خواستن، (اِمص.) آسایش، آسودگی. [خوانش: (اِ تِ) [ع. استراحه]]

فرهنگ عمید

بازایستادن از فعالیت جسمی یا فکری برای آرامش یافتن، دفع خستگی، بازیافتن نیرو، یا سلامتی،

حل جدول

آرامش، آسایش

آرامیدن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آسایش، آرمیدن، آسودن

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودن، تمدداعصاب، خوشی، راحت، فراغ، فراغت

فرهنگ فارسی هوشیار

آرمیدن، راحتی کردن، آسایش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر