معنی استمالت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(مص م.) دلجویی کردن، (اِمص.) دلجویی، نوازش، (مص ل.) میل کردن به سویی. [خوانش: (اِ تِ لَ) [ع. استماله]]
دلجویی کردن،
دلجویی کردن، مهربانی، نوازش، دلجویی
دلداری
دلجویی
نوازش
دلجویی، مهربانی، نوازش
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز (مصدر) کسی را بسخن خویش بسوی خود خواندن دلجویی کردن دل گرم کردن کسی را، نرمی کردن، (اسم) دلجویی نوازش، (مصدر) مایل شدن میل کردن بسویی، بمعنی گوشمالی گرفته شده: (هستم از استمالت دوران چون شتر مرغ عاجز و حیران. ) (سنائی)
اِسْتِمالَت، دلجوئی و مهربانی کردن، با سخن، دلگرم نمودن و بسوی خود متمایل کردن، دلجوئی، نوازش،