معنی استمهال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
استمهال. [اِ ت ِ] (ع مص) مهلت خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). زمان خواستن. درنگی خواستن. طلب مهلت کردن. زمان طلبیدن. استنظار.
- استمهال کردن، مهلت خواستن. زمان طلبیدن. مدت خواستن.
|| انتظار کشیدن. (مؤید الفضلاء).
(اِ تِ) [ع.] (مص م.) مهلت خواستن.
مهلت خواستن، طلب مهلت کردن، زمان خواستن،
مهلت خواستن
فرجه، مهلت، مهلتخواهی
مولش خواهی (مولش مهلت) زمان خواستن (مصدر) درنگ جستن زمان خواستن مهلت خواستن.
اِسْتِمْهال، مُهلت خواستن، مَجال خواستن، طلب مهلت و تأخیر کردن،