معنی استنکاف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
استنکاف. [اِ ت ِ] (ع مص) ننگ داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب). عار داشتن. عیب داشتن. || امتناع کردن. اباء. نه گفتن: و گاه گاه از انواع تحکم آن حضرت متبرّم شدی و عظم همت و فرط اباء برو غالب آمدی و از آن مؤاخذات و مطالبات استنکاف نمودی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 47).
- استنکاف کردن، امتناع کردن. ابا کردن.
|| پی گم کردن. || بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب). || برگردیدن. عدول کردن.
از انجام کاری ننگ داشتن، سر باز زدن، رد کردن. [خوانش: (اِ تِ) [ع.] (مص ل.)]
خودداری کردن،
سرباز زدن
پرهیز کردن
سر باز زدن
سرباززنی، خودداری
ابا، اجتناب، اعراض، امتناع، تحاشی، خودداری، سرپیچی، نکول
پی گم کردن، ننگ داشتن، سرپیچی سر باز زدن، نگاشتن، خود داری کردن، کشیده شدن: به هر راهی (مصدر) ننگ داشتن عار داشتن، سرباز زدن امتناع کردن، (اسم) سرپیچی.
اِسْتِنْکاف، خودداری کردن، از روی تَکَبُّر از کاری سرباز زدن، از اجرای امری امتناع ورزیدن،