معنی استیکاح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

استیکاح. [اِ] (ع مص) سطبر و آکنده شدن چوزه. (منتهی الارب). ستبر شدن: استوکحت الفراخ، استغلظت. (اقرب الموارد). || بخل کردن ببخشیدن. یقال: سأله فاستوکح، ای امسک و لم یعط. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ آکنده شدن چوره (چوره رخنه های کمهردوک را گویند که هنگام رشتن چرخ در آن کنند) زفتی ورزیدن (زفتی بخل)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر