معنی اسفنجی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اسفنجی. [اِ ف َ] (ص نسبی) منسوب به اسفنج. ابری: غضروف اسفنجی.

اسفنجی. [اِ ف َ] (ص نسبی) منسوب به اسفنج، قریه ای از ارغیان از نواحی نیشابور. (سمعانی).

فرهنگ فارسی هوشیار

دروج (گویش گیلکی) (صفت) منسوب باسفنج ابری، بافت اسفنجی یا اسفنجیها. رده بزرگی از بی مهرگان گیاهی شکل که شامل همه انواع اسفنجها میشود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر