معنی اشتیاق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اشتیاق. [اِ] (ع مص) آرزومند چیزی شدن. یقال: اشتاقه و اشتاق الیه. (منتهی الارب). آرزو. آرزومندی. میل. شوق. رغبت بسیار. بویه. شیفتگی. دلبستگی به کسی:
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می نوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 144)

فرهنگ معین

(مص ل.) شوق داشتن، میل داشتن، (اِمص.) آرزومندی، جمع شوق. [خوانش: (اِ) [ع.]]

فرهنگ عمید

شوق داشتن، آرزومند چیزی شدن، آرزومندی،

حل جدول

آرزومندی

رغبت، میل

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

شور، آرزومندی

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرزومندی، تعشق، رغبت، شوق، عطش، علاقه، میل، وجد، هوس

فرهنگ فارسی هوشیار

میل، شوق، رغبت، شیفتگی، دلبستگی به کسی

فرهنگ فارسی آزاد

اِشْتِیاق، مشوق داشتن، آرزومندشدن، آرزومندی، شوق،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری