معنی اشک ریختن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اشک ریختن. [اَ ت َ] (مص مرکب) گریستن. اشک باریدن. بسیار گریستن. اشک چکیدن. اشک افشاندن. و رجوع به مصادر فوق شود. سفک. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). اذراء. (تاج المصادر). اِعسام. (منتهی الارب):
تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس
کز اشتیاق جمالت چه اشک میریزند.
سعدی (بدایع).
|| کنایه از خوش و محظوظ شدن باشد. کسی گوید که من حرف عجیبی شنیدم، یاران گویند ما هم بشنویم و اشکی بریزیم، یعنی خوش شویم. (آنندراج).
گریستن
(مصدر) گریستن اشک باریدن.