معنی اصدار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اصدار. [اِ] (ع مص) بازگردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (ناظم الاطباء). واگردانیدن. (زوزنی). اصدار کسی از کاری، بازگردانیدن وی را از آن و منصرف کردن وی. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصدار امر؛ نمودار کردن آنرا. آشکار کردن آنرا. ابراز آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصدار فلان را؛ بردن وی را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اطعمهم حتی اصدرهم، یعنی سیر کردن ایشان را. (اقرب الموارد). || فلان یورد و لایصدر؛ یعنی کار را آغاز میکند ولی آنرا تمام نمیکند. (از اقرب الموارد). || صادر کردن و دادن. (فرهنگ نظام).
اصدار. [اَ] (اِخ) مواضعی است به نعمان الاراک نزدیک مکه که از آنها عسل صادر میکنند و مراد از آن صدور وادی است. (از اصمعی) (معجم البلدان). و رجوع به مراصدالاطلاع شود.
فرستادن، صادر کردن حکم، بازگردانیدن. [خوانش: (اِ) [ع.] (مص م.)]
صادر کردن، فرستادن،
بازگردانیدن،
صادر کردن، صدور، روانه کردن، گسیلداشتن
باز گردانیدن، روانه کردن فرستادن، پراکندن (مصدر) باز گردانیدن روانه کردن گسیل داشتن فرستادن، صادر کردن ورقه یا حکم یا ابلاغی.