معنی اصفهان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اصفهان. [اِ ف َ] (اِخ) نام شهر بدین صورتها آمده است: انزان. گابیان. گابیه. جی. اسپاهان. سپاهان. اسپهان. صفاهان. اسفاهان. اصفاهان. اسبهان. اسفهان. اسباهان. اصبهان. در کتب تاریخی قدیم بنام گابا یا کی معرفی گردیده است. در قدیم آنرا اسپادانا میگفتند. در دائرهالمعارف جغرافی فرانسه اسپدان و در نوشته های بطلمیوس آپادان و آپادانا نامیده شده است. (اصفهان نورصادقی). و دمشقی نام قدیم آنرا رشورجی آورده است و در گذشته آنرا یهودیه یا دارالیهودی می خواندند. (برهان). در جغرافیای بطلمیوس اصبدانه نامیده شده است.و لقب آن دارالسلطنه بود، زیرا دیرزمانی پایتخت ایران بود. اصفهان و اصبهان معرب اسباهان یا بسفاهان است. مردم می گفتند اسفاهان یعنی لشکر، تداول کلام عوام اصفهان را بدان نام نهاد. و رجوع به اصبهان شود.
گفته های برخی از لغت نویسان: اصفهان شهری باشد دارالسلطنه در ملک عراق، گویند دجال از آنجا خروج کند و ابتدای قحط عالم از آنجا شود و هرکه چهل روزدر آن شهر باشد بخیل و ممسک شود. و جمع سپاه نیز هست و جمع سگ هم گفته اند که به تازی کلب خوانند، چه درکتاب معجم البلدان در تصحیح نام اصفهان گفته اند که:الاصبهان اسم مشتق من الجندیه و ذلک ان لفظ اصبهان اذا رُدَّ الی اسمه بالفارسیه کان اسباهان و هی جمع اسباه و اسباه اسم للجند و الکلب و یخفف فیقال اسبه و جمعه بالفارسیه اسبهان. (از برهان). نام شهری مشهور از ایران. (غیاث). نام شهری مبارک از ولایت فارس، گویند که هوای لطیف دارد و اهل وی زیرک باشند در صناعتها، و آن شهر را قدیم یهودیه خواندندی و گویند هر قحطی که در عالم باشد ابتدا از اسپهان بود، کذا فی عجائب البلدان. و خروج دجال و اعوان و انصار علیهم اللعنه هم از آن ولایت خواهد بود، کذا فی شرفنامه. (مؤید الفضلاء). نام شهریست از عراق و اهل آن شهر را لوم بر طعام باشد و آنرا در قدیم دارالیهود گفتندی. (رشیدی).شهری است مشهور و سپاه ملوک عجم در آن شهر جمع بوده اند و از آنجا به اطراف مأمور می شده اند چنانکه سپاه عرب در شهر کوفه اجتماع داشته اند. صاحب برهان گوید که سپاه و اسپاهان بمعنی سگ نیز آمده و این معنی نامناسب است چنانکه صاحب معجم البلدان گفته الاسبهان اسم مشتق من الجندیه. نسبت دجال نیز به این شهر افسانه است بلکه چنانکه خاقانی گفته: مهبط مهدی شمر فضای سپاهان. اکنون نسبت به زمان سلاطین صفویه نقصان در آبادی آن راه یافته مشهور است که:
اصفهان نیمه ٔ جهان گفتند
نیمی از وصف اصفهان گفتند.
(از آنندراج).
نام شهر معروف ایران که قدیم اسپادانا بوده و بعد سپاهان گفته اند و اصفهان و اصبهان معرب آن شده (شاید معنی کلمه از سپاه برآید یعنی جای سپاهان). (لغات شاهنامه ص 25). در عصر صفویان پایتخت ایران بود. تیمور ساکنان آن را قتل عام کرد و از جمجمه ٔ کشتگان 70000 تن مناره ای (هرمی) بساخت. شاه عباس اول آنرا پایتخت قرار داد (قرن 17 م.) و مسجد معروف شاه را درآن بنا کرد... (از اعلام المنجد). در قرن 17 م. پایتخت ایران بود و در عهد شاه عباس اول به اوج عظمت رسید. لیکن بر اثر حمله ٔ افغانها بسال 1722 م. از رونق آن کاسته شد و سپس پایتخت ایران به تهران منتقل گردید. (از الموسوعه العربیه چ بیروت).
جی و یهودیه: صاحب مجمل التواریخ و القصص در ذیل «پادشاهی فیروزبن یزدجرد» آرد: و شهرستان جی اصفهان تمام کرد (ص 71). و در ص 242 آرد: سلمان به اصل از اصفهان بود از دیه جیان. و بهار در حاشیه مینویسد: کذا فی محاسن اصبهان للمافروخی و فی تاریخ بغداد للخطیب: من مدینه اصبهان (جی) و یقال من رامهرمز. (چ قاهره ج 1صص 163- 165). و الجیان بفتح الجیم ثم التشدید، من قری اصبهان. (یاقوت). و امروز آنرا جی خوانند. و در کتاب پهلوی «شهرهای ایران » گی بفتح کاف فارسی است و یاقوت در ذیل لغت اصبهان گوید: شهر اصفهان در جی بودکه آنرا شهرستان هم گویند و پس از آبادی یهودیه که در جوار جی احداث شده بود جی رو بویرانی نهاد و یهودیه مرکز اصفهان قرار گرفت. (از حاشیه ٔ مجمل التواریخ ص 242).
و لسترنج آرد: در زاویه ٔ جنوب خاوری ایالت جبال بفاصله ٔ کمی از حاشیه ٔ کویر لوت شهر اصفهان که اعراب آن را اصبهان و ایرانیان اصفهان مینامند واقع است. این شهر از دوران قدیم بسبب حاصلخیزی اراضی خود که از آب فراوان زاینده رود سیرآب میگردد نقطه ٔ مهمی بوده است. امروز اصفهان و حومه ٔ آن در دو طرف زاینده رود واقع است اما در قرون وسطی محلات مسکون شهر فقط در ساحل شمالی یعنی ساحل چپ زاینده رود واقع بود. در اینجا دو شهر در کنار یکدیگر جای داشتند، یکی «جی » در خاور که شهرستانه هم نامیده میشد وبارویی با صد برج داشت و دیگر «الیهودیه » در دومیلی باختر جی که وسعتش دو برابر جی بود و چنانکه روایت شده به این جهت یهودیه نام داشت که در زمان بخت نصر یهودیان را از بابل کوچ داده در این مکان ساکن کرده بودند. ابن رسته در آخر قرن سوم هجری درباره ٔ شهر جی گوید: طول آن نیم فرسخ و وسعت آن دوهزار جریب است، چهار دروازه دارد: اول دروازه ٔ خور و آنرا دروازه ٔ زرین رود هم میگویند که اسم قدیم رودخانه است، دوم دروازه ٔ اسفنج، سوم دروازه ٔ طبره، چهارم دروازه ٔ یهودیه.این مورخ شماره ٔ برجهایی را که در باروی شهر بین هردو دروازه بوده و فاصله ٔ هر برجی را از برج دیگر به ذراع معین کرده است. در شهر جی بنای کهنه ای بشکل قلعه وجود داشته است موسوم به ساروق و این اسم چنانکه سابقاً گفته شد نظیر اسم قلعه ٔ همدان است. ابن رسته گوید چون این بنا بسیار کهنه است نمیتوان بانی آنرا معلوم کرد و گویند قبل از طوفان نوح ساخته شده است. ابن حوقل و مقدسی در یک قرن بعد چنین گویند که این دو شهر هر کدام مسجدی دارد و یهودیه از حیث وسعت با همدان همسری میکند و بلکه بزرگترین شهرهای ایالت جبال است، البته ری را میتوان از این حکم مستثنی کرد...
مقدسی گوید: چون بخت نصر یهودیان را از بیت المقدس کوچانید یهودیان شهری که بسرزمین خودشان همانند باشد غیراز اصفهان نیافتند و در آنجا فرودآمدند... شهر جی را که در دومیلی خاور یهودیه است بگفته ٔ مقدسی المدینه می نامیدند که عربی شهرستانه است و پای قلعه ٔ کهنه ٔشهر بر روی رودخانه پلی تعبیه شده از قایقها قرار داشت. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 220). و همو گوید: و در آغاز قرن هفتم، زمانی که یاقوت کتاب خود را مینوشت، خرابی به حال یهودیه و جی راه یافته بود و جی بیش از یهودیه جمعیت داشت. یاقوت همچنین از مسجد جی اسم برده است که آنرا الراشد باﷲ ابوجعفر منصور خلیفه ٔ عباسی که در سال 530 هَ. ق. بوسیله ٔ عم خود محمد مقتفی از خلافت مخلوع و سپس مقتول گردید و در خارج دروازه ٔ اصفهان بخاک سپرده شد، ساخته بود. بهر حال یهودیه پس از حمله ٔ مغول قسمتی از آبادی و رونق سابق خود رابدست آورد. در زمانی که ابوالفداء در سال 721 هَ. ق. تاریخ خود را مینوشت یهودیه شهری آباد بود و تا شهرستان که در مشرق یهودیه در یک قسمت از جی کهنه ساخته شده بود یک میل فاصله داشت. حمداﷲ مستوفی شرح مبسوطی از اصفهان و نواحی آن بدست میدهد و نام بسیاری ازاماکن را، که هنوز وجود دارند، ذکر میکند و نوشته های او ثابت میکند که یهودیه ٔ قرون وسطی همان اصفهان است که شاردن در پایان قرن هفدهم م. زمانی که در عهد شاه عباس اول پایتخت ایران بوده آنرا وصف کرده است و هنوز آثار عظمت و شکوه گذشته ٔ آن مشهود است. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 221).
صاحب مجمل التواریخ در ذیل «اصفهان الیهودیه » مینویسد: اندر عهد خلافت منصور سنه ٔ اثنی و خمسین و مائه (152 هَ. ق.) ایوب بن زیاد که عامل خراج بود و بر حرب در این وقت سعیدبن منصور الحمیری بود خال مهدی چون سعید برفت همه کارها ایوب را ماند و بدیه خوشینیان قصری کرد و مسجد با مقصوره چنانک بجایست و منبر بنهاد و کسانی را که با وی بودند بدانجا باز رها کرد و صفه ها ساختند جایی که آنرا کاه فروشان خوانندتا بعد روزگار سراها بدان پیوست و آنست که اکنون که رسته خوانند و باز حقیقت چنانک گویند جامع خوشینیان نخستین مسجد بود که به اصفهان کردند در اسلام و بناء آن ابوخناس مولی امیرالمؤمنین عمربن خطاب کرد در خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام و بعد از آن مسجد ولیدبن نمامه ای کردند در سنه ٔ مائه در خلافت سلیمان بن عبدالملک اندر و پس مسجد سعیدبن دینار در سنه ٔ ثمان و مائه (108) و پس مسجد الفضل بن عوث در خلافت هشام و شهر فراخ گشت در خلافت منصور و این پانزده پاره دیه بود که همه صحرای آن خانها ساختند و بهم پیوست و محلتها را بدان نام دیهها بازخوانند چون باطوقان، فرسان، یوان، جرمان، فلفلان، سبیلان، کماان، جوزدان، لنبان، اشکهان، خسرواآن، خشیشان، براوسکان، فاتحان. و جامع اصل هم در این وقت کردند و تنگ بود بر مردم تا خصیب بن سلم دو پاره زمین بداد که بنام وی بازخواندندی و بعد از آن بعهد معتصم اندر یحیی بن عبداﷲبن مالک الخزاعی دوم بار فراخ کرد [و] بخلافت مقتدر اندر احمدبن مسرور در سنه ٔ سبع و ثلثمائه (307 هَ. ق.) بسیاری بیفزود چنانک هنوز بجایست و یهودیه بدان خوانند که از آن جهودان که بخت نصر ایشان را از بیت المقدس بیاورد بعراق جایی در فرودآورد، جماعتی بسیار به دیهی اندر، و آنرا بردان خوانند و بخت نصر لهراسب را از ایشان خبر داد فرمود که ایشان را بر شهرها قسمت کنند پس جماعتی از اصفهان و شوشتر آنجا بودند، از لهراسف بعضی را بخواستند دو هزار و هفتصد، مردم اصفهان را داد و هزار و سیصد بمردم تستر. و پارسیان اصفهان ایشان را بدین جایگاه که شهر است بدین دیهها فرودآوردند و در آن وقت اصفهان هفت پاره شهر بود نزدیک بهم، چون مدینه و آن شهرستانست و مهرین و شادریه و درام، وقه و کهنه و جار و همه اصفهان خوانده اند و بعضی از آن خراب گشت چنانکه حمزه الاصفهانی (347- آ) شرح دهد. و چون عرب به اصفهان آمدند سه شهر مانده بود و در خلافت منصور آن را بارو بگردند و فراخ گشت و بعراق و خراسان از اصفهان بزرگتر شهر نیست... و مردم آن شهر پیوسته با یکدیگر تعصب کنند و قتلها رَوَد از جانبین و پیوسته بدین مشغول باشند. و رجوع به ص 438 همان کتاب شود. آن موقع [زمان خلافت منصور] اصفهان از دو شهر مجاور و متصل بهم تشکیل میشد، یکی جی که «گابای » قدیم بوده بعد به «شهرستان » موسوم گردیده و دیگری «یهودیه » که اصفهان امروزی باشد. [نام یهودیه از آن جهت بدین شهر داده شده که بخت النصر یا نبوکدنضر یهودیان را در آنجا سکونت داد چونکه آب و هوای آنجا شبیه اورشلیم بوده و یا بمناسبت اینکه مردمانی از این قوم را یزدگرد بر اثر اغوا و تحریک زن یهودیه اش (شوشان دخت) در آنجا موطن ساخت. هنگامی که بخت النصر یهودیان اورشلیم را کوچ داد آن شهر را ویران نمود و ساکنان آنرا بعراق آورد و در شهر جی که امروزه اصفهان مینامندمأوی داد]. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
تاریخ اصفهان: ابن الندیم بنقل از ابن المقفع آرد: اصفهان یکی از پنج ناحیه ٔ پهله بوده است. در برخی از تألیفات مورخان اسلامی آمده است که خدای تعالی چون مار را به زمین فرستاد او را در زمین اصفهان فرودآورد و گویند شهر مزبور بروزگار بیوراسب یا ضحاک آبادان بود. ابن اثیر آرد: اصفهان در روزگار ایرانیان پیش از اسکندر (پیشدادیان) مرکز یکی از فرمانروایان بود و پس از آن دوران بتصرف ملوک طوایف (اشکانیان) درآمد تا اردشیر بابک آنرا از آنان بازستد و در روزگار جانشینان اردشیر از مراکز سواره نظام ایران بشمار میرفت. اصفهان در سال 21 هجری در دوران خلافت عمر فتح شد. وی عبداﷲبن عبداﷲبن عتبان را که یکی از بزرگان صحابه و از وجوه انصار بود بدان سوی گسیل کرد و آنگاه ابوموسی اشعری را نیز بیاری وی فرستاد و عبداﷲبن ورقاء ریاحی و عصمهبن عبداﷲ را برای میمنه و میسره ٔ سپاه وی برگزید و بدینسان سپاهیان مزبور بسوی اصفهان شتافتند و سردار سپاه اصفهان اسبیدان بود و وی شهریاربن جاذویه را با گروه بسیار به طلایه داری لشکر برگزید، دو سپاه مزبور در نزدیک نهاوند بیکدیگر برخوردند و نبرد شدیدی میان آنان روی داد، آنگاه شهریار را به پیکار تن بتن دعوت کردند و عبداﷲبن ورقاء ریاحی برای نبرد با وی در میدان حاضر آمد و شهریار را بکشت و سپاهیان اصفهان منهزم شدند و اسبیدان بر روستاقی بنام رستاق شیخ با تازیان مصالحه کرد، آنگاه عبداﷲ بسوی جی که شهر اصفهان بود رهسپار شد و بدان ناحیه رسید و پادشاه اصفهان در این هنگام فازوسفان بود، عبداﷲ جی را محاصره کرد و به نبرد پرداخت وسرانجام فازوسفان بصلح گرایید و شهر را به وی سپرد و تنها سی تن از مردم جی بکرمان رفتند. آنگاه عبداﷲ، سائب بن قرع را بفرمانروایی جی تعیین کرد و خود بفرمان عمر بسوی کرمان شتافت و سائب تا پایان خلافت عثمان (سال 35 هجری) والی اصفهان بود.
صاحب مجمل التواریخ و القصص مینویسد: پس از این [فتح اهواز وشوشتر] فتح اصفاهان و همدان و آذربایگان بود که عمر خطاب (ص) [بمشورت] هرمزبن [عبداﷲ]، عبداﷲبن عبیداﷲ را با سپاهی گرانمایه بجانب اصفهان فرستاد [بحرب] پادوسپان. (مجمل التواریخ و القصص ص 276). و بهار در حاشیه آرد: ظاهراً عبداﷲبن عبداﷲبن عتبان. طبری گوید: عمر در سال 21 هجری عبداﷲ را مأمور اصفهان ساخت و عبداﷲ با استندار جنگ کرد و فیروز شد و با فادوسفان ملک جی صلح کرد. (طبری چ قاهره ج 4 صص 246- 247). و بروایت دیگر گوید: پس از مشورت با هرمزان نعمان بن مقرن را به اصفهان گسیل کرد و نعمان با ذوالحاجبین [شهربراز جاذویه، بروایت دیگر] حرب کرد و ذوالحاجبین و نعمان هر دو در آن جنگ کشته شدند و به آخر سپاه عرب فیروز شد. (ج 4 صص 248- 249) (کامل ج 3 صص 7- 8). و این هر دو جنگ در سال 21 بوده است نه 22. و درباره ٔ پادوسپان مینویسد: در متن باروستان است. و طبری آرد: و الملک باصبهان (جی) یومئذ الفاذوسفان. (ج 4 ص 247). و فاذوسپان لقب چهار سردار بزرگ بود که انوشیروان آن را اختراع کرد و ایران را بچهار قسمت کرد و هر قسمت را به پاذوسپانی سپرد و این پاذوسپانان در پایتخت بودند و از طرف خود مرزبانان و استانداران و کنارنگان را به کار حکومت محل می گماشتند و گویا این شخص از فرزندان یکی از آن پاذوسپانان بوده است، و این کلمه مرکب است از: پات - کست پان، یعنی بزرگ و سردار نگاهدارندگان ناحیه و پاتکستپان بضم کاف بکثرت استعمال پاذوسپان و معرب آن فاذوسفان شده است. (از مجمل التواریخ ص 276 و 277).
صلحنامه ای که میان عبداﷲ و فازوسفان نوشته شده چنین است:
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
نامه ایست که عبداﷲ به فازوسفان و اهل اصفهان و توابع آن مینویسد: شما تا هنگامی که جزیه میدهید در امانید و جزیه ٔ شما به اندازه ٔ وسع و استطاعت شماست که باید هر ساله بحاکم خود بدهید و بر شماست که دلیل مسافران مسلمان شوید و راهشان را اصلاح کنید و هنگام ورود آنان چه در شب و چه در روز برایشان منزل آماده سازید و از ایشان میزبانی کنید و به پیادگان آنها چارپای سواری بدهید و بر ایشان تحکمی نکنید و بر مسلمانان است که شما را نصیحت کنند و به آموزگاری شما پردازند و تکلیف خود را ادا کنند، جرایم سابق شما معفو است و در امانید ولی اگر شرایط صلح تغییر کند و یکی از شما تغییردهنده ٔ آن باشید و از اینکه تسلیم شده ایدسر باززنید امانی برای شما نخواهد بود و اگر کسی مسلمی را سب کند بنده ٔ او میشود و اگر کسی مسلمی را بزند ما او را میکشیم - انتهی. عبداﷲبن قیس و عبداﷲبن ورقاء و عصمهبن عبداﷲ این مصالحه نامه را گواهی کرده اند و عبداﷲبن عتبان درباره ٔ این فتح اشعاری سروده است که برخی از آنها چنین است:
من المبلغ الاحیاء عنی فاننی
نزلت علی جی ّ و فیها تفاقم
حصرناهم ُ حتی شروا ثم ّ انتزوا
فصدّهم ُ عنی القنا و القواصم
و جادله الفازوسفان بنفسه
و قد دهدت بین الصفوف الجماجم
فشاورته حتی اذاما علوته
تفادی و قد صارت الینا الجرایم
و عادت لفوحا اصبهان بنفسها
یدر لنا منها القری و القماقم
و انی علی عمد قبلت جزاهم
غداه تفادوا و العجاج القواتم
لیزکوا لنا عند الحروب جهادنا
اذا نطحت فی المأزمین هماهم.
مردم کوفه گفته اند ما اصفهان را فتح کردیم ولی بصریان و بسیاری از مورخان روایت کرده اند که همین که ابوموسی اشعری از جنگ نهاوند به اهواز بازگشت اصفهان را تسخیر کرد وسپس به قم آمد و مدتی در قم بماند و پس از گشودن قم احنف بن قیس را به گرفتن کاشان فرستاد و احنف کاشان را بغلبه تسخیر کرد. برخی گفته اند عمر به ابوموسی اشعری نوشت که عبداﷲبن بدیل ریاحی را با لشکری روانه ٔ اصفهان کند. ابوموسی عبداﷲ را برای تسخیر جی فرستاد و وی پس از تسخیر و صلح، شرط کرد که خراج و جزیه بدهند و جان و مالشان ایمن باشد ولی سلاح را از مردم اصفهان گرفت. و احنف بن قیس نیز یهودیه را گرفت و چنانکه صلح جی استقرار یافت در یهودیه نیز احنف قرار صلح بست.
بلاذری گوید: فتح اصفهان و رساتیق آن در اثنای بعض شهور سنه ٔ 24 هجری بهنگام خلافت عمر روی داد. و اصفهان در روزگار خلفا پایتخت ولایات فارس بود و فرمانروایان و والیان آن دیرزمانی با یکدیگر کشمکش داشتند تاسرانجام با هم بصلح گراییدند. حوادث اصفهان در روزگار امویان و عباسیان برحسب نوشته های ابن اثیر چنین است: در سال 68 هَ. ق. هنگامی که خوارج از ری فراغت یافتند بسوی اصفهان فرودآمدند و آن شهر را محاصره کردند و عتاب بن ورقاء بر دروازه ٔ شهر با آنان پیکار میکرد و از حصار شهر تیر و سنگ بر آنان میریخت و خوارج ماهها بمحاصره ٔ شهر ادامه دادند تا اینکه خواربار اهالی تمام شد و سخت دچار مضیقه شدند، در این هنگام عتاب آنان را به خارج شدن از شهر و پیکار با خوارج برانگیخت و فرمان داد خواربار و مواد غذایی بسیاری به مردم بدهند، از اینرو اهالی بر خوارج هجوم بردند و آنان را از لشکرگاه شان بیرون راندند خوارج بوضع پراکنده ای گریختند و آنگاه لشکریان خود را گرد آوردند و بار دیگر بازگشتند سپس از آنجا بسوی اهواز رفتند... درسال 131 هَ. ق. در نواحی اصفهان میان عامربن ضبارهو قحطبهبن شبیب جرجانی خارجی پیکاری روی داد که بشکست ابن ضباره منتهی شد... و در سال 138 جمهوربن مرادعجلی به مخالفت با ابوجعفر منصور قیام کرد و میان وی و اصحاب منصور پیکاری روی داد که به انهزام وی پایان یافت و به آذربایجان پیوست. و در سال 201 در اصفهان و خراسان و ری مجاعه ٔ سختی روی داد و بسیاری از مردم اصفهان درگذشتند. و در سال 218 هنگام خلافت معتصم بسیاری از مردم اصفهان و همدان به دین خرامیه گرویدند، از اینرو معتصم کسانی را بسوی آنان گسیل کرد که با آن فرقه پیکار کنند و بلادی را که تصرف کرده اند ازآنان بازستانند. و در روزگار خلافت الواثق اکراد داخل اصفهان شدند و در نواحی آن بفساد و تبهکاری پرداختند، خلیفه وصیف ترک را بسوی آنان گسیل کرد و وی اکراد را از آن شهر بیرون راند و گروهی از آنان را به اسارت گرفت. آنگاه بسال 231 بدان شهر بازگشت و املاک بسیاری را اقطاع قرار داد. و در دوران الموفق اصفهان از توابع کشور صفاریان بود، آنگاه در اوایل قرن چهارم هجری قلمرو فرمانروایی دیلمان شد و مرداویج اصفهان و دیگر اعمال فارس را بسال 319 هَ. ق. در روزگار خلافت مقتدر بتصرف خویش درآورد سپس خاندان بویه که آنان نیز از دیلمان بودند آنرا از مرداویج بازستدند. بازدر سال 321 وشمگیر برادر مرداویج اصفهان را تسخیر کرد و آنگاه القاهر باﷲ به مرداویج پیام فرستاد که شهر اصفهان را به محمدبن یاقوت تسلیم کند. وی دستور خلیفه را انجام داد و در این هنگام القاهر خلع شد و ابن یاقوت در تصرف شهر تأخیر کرد، از اینرو وشمگیر پس از 19 روز که اصفهان بی والی و امیر بود بدان بازگشت، سپس رکن الدوله، پسر بویه در سال 323 بر اصفهان استیلا یافت و جانشینان وشمگیر را از آن شهر بیرون راندو بدین سبب وشمگیر بازآمد و میان آن دو پیکارهایی روی داد و این وقایع در خلافت الراضی بود. و در سال 324 عضدالدوله ابوشجاع فناخسروبن رکن الدوله ابوعلی حسن بن بویه که از نامدارترین فرمانروایان خاندان بویه بود در اصفهان متولد شد. در سال 327 و 328 بار دیگر وشمگیر بر اصفهان استیلا یافت و وی بیشتر سپاهیان خود را برای پیکار نزد ماکان بن کاکی فرستاده بود و از اینرو رکن الدوله به اصفهان تاخت و بر آن شهر استیلا یافت. و در سال 344 لشکریان خراسان به اصفهان تاختند و در غیاب ابن عمید وزیر رکن الدوله بر آن استیلا یافتندو بخانه ٔ وزیر مزبور رفتند و اموال وی را به غارت بردند. ابن عمید لشکریان خود را گرد آورد و آنان را منهزم کرد و اموال و خانه ٔ خود را از مهاجمان بازستد و شهر را از وجود دشمنان پاک کرد و آنگاه فرزندان و حرم رکن الدوله را به اصفهان بازآورد. در سال 385 صاحب بن عباد در اصفهان مدفون شد. در اوایل قرن پنجم هجری شهر اصفهان به تصرف غزنویان یا خاندان سبکتکین درآمد و علاءالدوله پسر کاکویه بسال 420 بنام آن خاندان خطبه خواند. آنگاه بسال 425 ابوسهل حمدونی سردار سپاه خراسان اصفهان را از علاءالدوله بازگرفت و در همان سال ابن سینا در اصفهان درگذشت، سپس شهر اصفهان را علاءالدوله بعد از حوادث شوم گوناگونی بار دیگر تصرف کرد. و در اصفهان میان علاءالدوله و سلجوقیانی که محمودبن سبکتکین آنان را بسال 432 در شهرها پراکنده کرده بود جنگ روی داد و در نتیجه شهر بتصرف سلجوقیان درآمد و طغرلبک آن را بسال 442 از ابومنصور پسر علاءالدولهبن کاکویه بازستد، طغرلبک ابومنصور را مدت یک سال در آن شهر محاصره کرد چنانکه مردم بتنگ آمدند و از لحاظ خواربار و مواد سوخت آنچنان دچار مضیقه شدند که بشکستن دیوارهای مسجد جامع پرداختند و چوبهای آنرا برای سوخت میبردند. سرانجام طغرلبک بسال 443 داخل اصفهان شد و آنرا بسیار پسندید و کلیه ٔ اموال و ذخایر وسلاحهایی را که در ری داشت بدان شهر آورد و اصفهان را محل سکونت خویش قرار داد و پاره ای از باره ٔ شهر راخراب کرد و گفت: هر آنکه نیرو و لشکریان وی همچون حصار وی باشند نیازی به بارو ندارد، و این حادثه در روزگار خلافت القائم بامراﷲ روی داد. از آن پس اصفهان همچنان پایتخت سلجوقیان بود. و پس از مرگ ملکشاه برکیارق برادر خویش محمود و مادو وی را بسال 485 محاصره کرد سپس از آن شهر بازگشت و هنگام بازگشت وی از اصفهان غوغای باطنیان پدید آمد و در همه جا انتشار یافت، و این فرقه بیش از حد به کشتار و غارت و آزار مردم پرداختند و رفته رفته مردم اصفهان نیز بسال 494 گرفتار مصیبت آنان شدند، از اینرو ابوالقاسم بن محمد خجندی گروههای مسلحی تشکیل داد و خندقهایی بکند و مردم باطنیان را دسته دسته می آوردند و در آتش می افکندند، بعدها که باطنیان یا ملاحده قدرت یافتند و بساختن و تسخیر قلاع در قزوین و قهستان و دیگر نواحی پرداختند یکی از قلاعی که بر آن استیلا یافتند قلعه ٔ اصفهان بود که ملکشاه آنرا بنیان نهاده بود، همچنین قلعه ٔ خالنجان واقع در پنج فرسنگی اصفهان را تصرف کردند و در سال 500 سلطان محمد قلعه ای را که باطنیان در نزدیکی اصفهان تصرف کرده بودند و معروف به شاه دز بود از آنان بازستد و ابن عطاش فرمانروای قلعه را بکشت.
لسترنج می نویسد: در سال 500 ملکشاه سلجوقی قلعه ٔ مستحکمی که شاه دژ (قلعه ٔ سلطنتی) نام داشت بر بالای کوهی که متصل به اصفهان بود بنا کرد. و قزوینی داستانی دراز درباره ٔ ساختمان آن قلعه ذکر کرده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 222).هنگامی که امیر تیمور در اواخر قرن هشتم هجری اصفهان را تسخیر کرد قلعه ای که به تصرف او درآمد طبرک نام داشت (که در فارسی بمعنی تپه است). شاردن در خصوص آن قلعه که هنوز خرابه های آن موجود است گوید: در بیرون دروازه در دشت است. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 222).باری اصفهان در مدت پنج قرن بعلت کشمکشهای باطنیان و از آن پس بسبب هجوم مغول رونقی نداشت تا در آغاز قرن دهم هجری که دولت صفویان پدید آمد شهر مزبور رو بترقی و عمران نهاد و نخستین کسی که در آبادانی آن بذل جهد کرد شاه عباس بود که آنرا پایتخت ایران قرار داد و در آن کاخهای باشکوه و بناهای زیبا بنیان نهاد چنانکه هم اکنون نیز بناهای مزبور پایدار است و مایه ٔ افتخار ایرانیان و نمونه ٔ ذوق و هنرمندی آنان میباشد.
لسترنج می نویسد: در آغاز قرن هجری ایران تحت فرمان شاه اسماعیل صفوی درآمد و در اواخر همان قرن شاه عباس کبیر پایتخت خود را از اردبیل به اصفهان منتقل ساخت. (سرزمینهای خلافت شرقی ص 222). در سال 1141 هَ. ق. افغانیان پس از آنکه 18 ماه اصفهان را محاصره کردند بر آن استیلا یافتند و بسیاری از بناهای زیبای آنرا خراب کردند و بوضع فجیعی بقتل و غارت اهالی پرداختند و این حادثه ٔ شوم در ویرانی شهر تأثیر بسیار بخشید بویژه که پایتخت ایران نخست بشیراز و آنگاه به تهران انتقال یافت، سپس در سال 1142 نادرشاه افشار اصفهان را از افغانیان بازستد ولی همچنان بر وضع خرابی باقی بود، آنگاه در سال 1213 هَ. ق. فتحعلیشاه قاجار تا حدی به آبادانی اصفهان پرداخت و در بهبود آن اهتمام ورزید و آن را برونق قدیم بازآورد.
و در فرهنگ جغرافیایی ایران، خلاصه ای از حوادث تاریخی اصفهان بدینسان آمده است: این شهر تا سال 319 هَ. ق. در تصرف خلفا بود، و در این تاریخ پس از دست بدست شدن و کشمکش میان دیلمیان و محمدبن ماکان سرانجام دیلمیان پیروز شدند و این شهر تا سال 421 در تصرف پادشاهان دیلمی بوده است، در همین تاریخ بتصرف سلاطین غزنوی درآمد و یکی از پادشاهان سلجوقی بنام طغرل بیک مدت 12 سال این شهر را پایتخت خود قرار داد. سپس اصفهان بتصرف ترکمانان قره قوینلو درآمد و امیر جهانشاه پسر قره یوسف در سال 857 هَ. ق. به اصفهان رفت و مدتی در آنجا بماندو بساط عدل و داد را بین اهالی این ولایت بگسترانید و در نتیجه دلبستگی همه را نسبت بخود جلب کرد و بناهای زیبا در آن شهر بساخت. در سال 872 هنگام مراجعت از دیاربکر بدست اوزون حسن رئیس آق قوینلو کشته شد، اوزون حسن در سال 874 بسوی عراق عجم حرکت کرد و آن ناحیه را جزء متصرفات خود ساخت و پس از آن بسوی فارس روان شد، نام وی در مسجد جمعه ٔ اصفهان بتاریخ 880 دیده میشود، پس از مرگ او سلطان خلیل جانشین وی شد لیکن درسال بعد یعنی در بهار سال 883 پسر دیگر اوزون حسن موسوم به میرزا یعقوب طغیان کرد و بین دو برادر جنگ سختی در کنار رودخانه ٔ خوی درگرفت و میرزا خلیل کشته شد، میرزا یعقوب بتبریز بازگشت و بر تخت شاهی جلوس کرد. در اصفهان بنایی است که نام وی بر آن بسال 895 نوشته شده است. پس از او پسرش بایسنقر بسلطنت رسید ولی بدست پسرعمویش رستم پسر مقصود از سلطنت بیفتاد. نام وی بر یکی از ابنیه ٔ اصفهان بتاریخ 902 دیده میشود.دو شاهزاده ٔ دیگر نیز پس از تاریخ بالا زیسته اند، یکی موسوم به احمد ملقب به کوتاه قد که در سال 902 درگذشت و دیگری محمد که در اصفهان پادشاهی کرد و بعد از آنها نوبت به دوره ٔ صفویه یعنی باافتخارترین عهد شهراصفهان میرسد. اصفهان دو بنا دارد که در زمان سلطنت شاه اسماعیل اول نخستین شهریار این سلسله بنا شده است، یکی مقبره ٔ هارون ولایت بسال 918 و دیگری مسجد علی بسال 928. شاه اسماعیل از سال 908 شیروان و آذربایجان و عراق عجم را در تصرف داشت لیکن سلاطین صفویه که اصل و منشئشان آذربایجان بود ابتدا مانند اسلاف خود تبریز را پایتخت قرار دادند و بعد قزوین را برای مقر سلطنت انتخاب کردند تا اینکه در زمان پنجمین سلطان صفویه اصفهان پایتخت رسمی کشور ایران گردید.
شاه عباس اول مراسم جشن نوروز سال 1006 هَ. ق. / 1598 م. را در کاخ کوچکی که در اصفهان داشت و نقش جهان نامیده میشد برپا کرد. از بهارهمان سال مقدمات وسایل بزرگ کردن و زیبایی این قصر را بمنظور تأمین احتیاجات خاص خود از حیث جا برای عمله ٔ خلوت و اطاقهای دفتر درباریان فراهم ساخت و برای انجام یافتن این کارها بهترین معماران و هنرمندترین استادان صنعت کاشی سازی را حتی از هند آورد و بکار گماشت، در همان زمان نیز تصمیم گرفت پایتخت خود را عالیترین و باشکوه ترین شهرهای دنیا سازد. شاه عباس اطرافیان خود را تشویق کرد ساختمانهای زیبایی بسازند. شاه و رجال بزرگ و بازرگانان و صنعتگران بهم چشمی یکدیگر قصور و بناهای عمومی و شخصی و مساجد و مدارس و خانقاهها و بازارها، کاروانسراها، میدانها، خیابانها، پُلها، باغها و غیره احداث کردند، هیجان و فعالیت خوبی حکمفرما گردید. شاه عباس فرمان میداد و خودش شخصاًعملیات مزبور را اداره و نظارت می کرد. برای جاری ساختن آب از فواره ها از سوراخ کردن و شکافتن کوهها خودداری نکرد و اصفهان نوینی سحرآسا بوجود آورد. کلیه ٔ ساکنان جلفای رود ارس را که در سال 1014 هَ. ق. / 1605 م. خراب شده بود به داخله ٔ کشور خصوصاً اصفهان کوچ داد و در محلی بنام جلفا ساکن شدند. در زمان سلطنت شاه سلطانحسین حمله و هجوم افغانان پیش آمد و این پادشاه از سلطنت کناره گرفت، 7 سال بعد از این وقایعیعنی در سال 1142 هَ. ق. / 1719 م. فتوحات درخشان نادرشاه در دامغان و مورچه خورت به حکمرانی افغانان خاتمه داد و اصفهان نجات یافت ولی ویران شده بود و ازطرفی انتقال یافتن پی درپی مرکز بمشهد در عهد نادرشاه و بشیراز از زمان زندیه و بتهران در دوره ٔ قاجاریه اصفهان را از جلال و عظمت نخستین خود انداخت و به مرکز شهرستانی تنزل داد ولی پیوسته کانون فعالیت هنر وصنعت و حتی مرکز کارخانه های مختلف بوده است که در محیط خودش بسیار بزرگ و وسیع میباشد، با همه ٔ این در مقابل آثار درخشان و عظمت گذشته ٔ خود ناچیز بنظر می آید. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
آب و هوای اصفهان: ناصرخسرو درباره ٔ آب و هوای آن مینویسد: شهریست بر هامون نهاده و آب و هوای خوش دارد و هر جا که ده گز چاه فروبرند آبی سرد خوش بیرون آید. (از سفرنامه ٔ ناصرخسرو). سیدجلال الدین طهرانی درباره ٔ آب و هوای اصفهان مینویسد: فصول آن مرتب است و چنین معروفست که چهار فصل در آنجا کاملاً محسوس میباشد و تغییر فصول بسیار خوب ظاهر میگردد، واقعاًاصفهان از حیث آب و هوای طبیعی بسیار قابل تمجید است و بعقیده ٔ نویسنده شایستگی حقیقی آنجا بوده که آن محل را سالیان دراز پایتخت قرار داده و توجه سلاطین سلاجقه و صفویه و امرای آق قوینلو را بدان معطوف ساخته است. زاینده رود که از جنوب اصفهان میگذرد این شهر را زنده و زرین دارد... در اغلب قسمتهای شهر مادیها که عبارت از نهرهای جداشده از زاینده رود است اغلب یا همیشه در ایام سال در جریان و موجب طراوت شهر است خصوصاً قسمت نو و تازه ٔ اصفهان که شمال غرب و مغرب آنرا تشکیل میدهد دارای باغها و خانه های مشجر بیشمار است، اگر از کثافت چاههای اصفهان بوسیله ای جلوگیری کنند بهترین شهرهای ایران است. (از گاهنامه ٔ سال 1312 هَ. ش.). باغ و بوستان فراوان دارد و دارای هوای معتدل و بسیار سالمی است. (قاموس الاعلام ترکی). و در جغرافیای کیهان آمده است: هوای اسپاهان خشک و برّی و باران آن منحصر به فصل زمستان است. و در فرهنگ جغرافیایی ایران وضع آب و هوای شهرستان اصفهان بدینسان وصف شده است: این شهرستان در جلگه واقع شده، کلیه ٔ بخش ها جز بخش نجف آباد و دهستانهای برخوار و کوهپایه بقیه درکنار رودخانه ٔ پربرکت زاینده رود قرار گرفته بواسطه ٔکثرت اشجار و انهار هوای شهرستان معتدل و سردترین روزهای آن اوایل بهمن و گرمترین ایام آن مردادماه است، حداقل درجه ٔ حرارت 20 درجه زیر صفر و حداکثر حرارت به 35 درجه بالای صفر میرسد. فصل بارندگی از اواخر پاییز تا اوایل بهار میباشد. آب مزروعی قراء از رودخانه ٔ زاینده رود و قنوات و چاهها تأمین میشود. و رجوع به اصبهان شود. و ذیل عنوان موقع طبیعی اصفهان در همان فرهنگ آمده است: اصفهان در جلگه ٔ سبز و خرم کنارزاینده رود واقع شده، طول آن در حدود 5000 گز و عرضش تقریباً 30000 گز است. هوای شهر معتدل و دارای چهارفصل منظم میباشد. آب مصرفی و آشامیدنی شهر از منابعزیر تأمین میشود: 1- نهرهایی که از زاینده رود منشعب میشوند (به اصطلاح محل آنها را مادی مینامند). 2 -چاههای منازل. 3- چاههای بزرگ که در فلکه های بزرگ شهر حفر شده و تعداد آنها معدود است. آنچه درباره ٔ آب شهر قابل ذکر میباشد، اینست که آب مادیهای منشعب اززاینده رود بعلت اینکه از باغستانها و کوچه ها میگذردو با فاضل آبهای شهر آلوده میگردد ممکن است باعث سرایت امراض شود و قابل آشامیدن نیست. آب آشامیدنی شهر که در چاههایی بعمق 5 تا 10 متر تأمین میشود دارای مواد گچی است ولی چاههای منازل نوساز که در جنوب شهر کنار زاینده رود حفر شده اند، بعلت وسعت منازل و دوری از چاههای فاضل آب سالم تر بخصوص چاههای عمیق و چاه های کارخانجات و نیز چشمه ٔ خاجیک که در دامنه ٔ خاوری کوه صفه در 6000 گزی جنوب شهر واقع شده گواراتر است. آقای سیدجلال الدین طهرانی ذیل عنوان «مادی » مینویسند: نهرهای بزرگ را در اصفهان مادی گویند و مادیهای متعددی از زاینده رود جدا میشود که گویا از همه بزرگتر مادی نیاصرم است که از زیر چهارباغ میگذرد و پس از گذشتن از مدرسه ٔ متوسطه ٔ صارمیه بقسمت دیگر شهر میرود وعده ٔ مادیهای زاینده رود قریب 150 عدد است. (از گاهنامه ٔ 1312 هَ. ش.).
و صاحب مجمل التواریخ درباره ٔ زاینده رود آرد: (339 -آ) و زرینه رود سپاهان از کوهها[ی] حاباد بیاید و چندان ضیاع را آب دهد و بعضی درریگ ناپیدا شود و آخر آن بروستاء رویدشت ناپیدا گردد و بعد از آن به کرمان بیرون آید و از آن معلوم گشتست که نشانها بر نی کردند و در آب افکندند و بعد از مدتی به کرمان یافتند و این آب از کرمان در بحر شرقی ریزد. (از مجمل التواریخ و القصص ص 51). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: مهمترین رودخانه ٔ شهرستان اصفهان زاینده رود است، سرچشمه ٔ این رودخانه از ارتفاعات زردکوه بختیاری است که در شهرستان شهرکُرد واقعشده، جریان رودخانه از جهت باختر بسمت خاور است، رودخانه ٔ مذکور کلیه ٔ قراء و مزارع دو طرف خود را مشروب میکند و سیلاب آن به باتلاق گاوخونی منتهی میشود. چون آب رودخانه ٔ زاینده رود مخصوصاً در سالهای خشکسالی کفاف کامل مزارع را نمیداد لذا در عصر سلطنت محمدرضاپهلوی اقدام به حفر تونل کوهرنگ گردید و به زاینده رود ملحق شد (شرح کوهرنگ در جای خود داده شده است). یکی دیگر از رودخانه های مهم شهرستان رودخانه ٔ مرغاب است که از کوههای داران سرچشمه گرفته پس از مشروب کردن بخش نجف آباد در نزدیکی آبادی جوزدان بعلت مصرف قراء تمام میشود. و رجوع به زاینده رود، و جغرافیای کیهان شود.
بادها: بطور کلی در هر موقع ازسال در این شهرستان وزش باد جریان دارد ولی وزش بادهای موسمی در دو موقع از سال شروع میشود: 1- بادهای نسبهً سرد که از 15 اسفندماه شروع میگردد و تا دهم اردیبهشت ماه سال بعد ادامه دارد. 2- بادهای نسبهً گرم که از اوایل شهریورماه شروع میگردد و تقریباً تا اواخر ماه جریان دارد. جهت وزش بادهای موسمی از باختر بسوی خاور است و این بادها بنام چوم خوانده میشوند، ضمناً باید دانست که بادهای خیلی سرد به سردرختی وبادهای خیلی گرم به محصولات صیفی صدمه میزند.
ارتفاع اصفهان: سیدجلال الدین طهرانی مینویسد: ارتفاع اصفهان از سطح دریا در نقاط مختلف شهر متفاوتست... و کمتر از 1475 متر نیست و در بلندترین نقطه که بالای خیابان هزارجریب باشد 1520 متر بیش نه، و بارمتر (میزان هوا، هواسنج) از روی درجه ٔ فشار هوا ارتفاع اصفهان را مختلف دانسته اند ولی دقیق تر همان روشی است که بوسیله ٔ درجه ٔ حرارت آب را بجوش آورده این مقدار را با دقت بسیار بدست آوردم. (از گاهنامه ٔ سال 1312 هَ. ش.). صاحب قاموس الاعلام مینویسد: ارتفاع اصفهان از سطح دریا 1344 متر است. و در فرهنگ جغرافیایی ایران ارتفاع اصفهان رابیش از 1500 متر و در جغرافیای کیهان ارتفاع آنرا 1555 متر نوشته اند و در فرهنگ جغرافیایی ایران در جای دیگر 1570 متر است.
پستی و بلندی: در فرهنگ جغرافیایی ایران ارتفاعات اصفهان بدینسان آمده است: در قسمت باختری در طول دره ٔ وسیعی که بستر زاینده رود باشد محصور به کوه های مرتفعاست، فقط از طرف خاور و شمال بدشت منتهی می شود. عظیم ترین کوههای این شهرستان کوه لاسیمان است که در شمال باختری شهرستان واقع و ارتفاع قله ٔ آن 2934 متر است و کوه پنجی که در بخش نجف آباد وسط شهرستان واقع شده و ارتفاع قله ٔ آن 2424 متر است و کوه بیدکان در جنوب باختری همان بخش واقع شده، بلندترین قله ٔ آن 2640 متر است و رشته ارتفاع کوه صفه که در جنوب شهر اصفهان واقع شده، بلندترین قله ٔ آن 2240 متر ارتفاع دارد و ارتفاعات شاهکوه و لاشتر و کلاه قاضی و شیدان در قسمت جنوب خاوری شهرستان واقع شده اند.
تنگ و گردنه: عبارت است از تنگ لاشتردر قسمت جنوب خاوری شهرستان و مابین کوه کلاه قاضی و لاشتر، طول این تنگ 6000 گز است و راه شوسه ٔ اصفهان به شیراز از آن میگذرد. تنگ بیدکان در جنوب بخش در کوه بیدکان واقع شده، طول این تنگ 12000 گز است و در قسمت مدخل تنگ آب بسیار گوارایی جریان دارد که پاسگاه ژاندارمری در کنار آن واقع شده و راه شوسه ٔ اصفهان به شهرکرد از این گردنه میگذرد. مهمترین گردنه ٔ این شهرستان گردنه ٔ رخ میباشد که در شمال باختر کوه رخ واقع شده و راه شوسه ٔ نوساز به شهرکرد از این گردنه میگذرد، دیگر گردنه ٔ گاوپیسه در شمال باختری کوه دیزی واقع شده، و گردنه ٔ مورچه خوار و جومرآباد در شمال شهرستان در مسیر راه اصفهان به طهران واقع شده است.
جمعیت اصفهان: صاحب قاموس الاعلام مینویسد: عده ٔ نفوس آن زمان [زمان شاه عباس] را به 1100000 تن تخمین زده اند و اگر در این باره مبالغه هم شده باشد محققاً از 600000 تن کمتر نبوده است. و در عصر صاحب قاموس الاعلام جمعیت شهر 80000 تن بوده است. یکی از بزرگان که بسال 1084 هَ. ق. به اصفهان رفته است، جمعیت اصفهان را 600 هزار تن نوشته است. در فرهنگ جغرافیایی ایران نیز آمده است که جمعیت اصفهان در زمان شاه عباس (1014 هَ. ق.) 600 هزار تن بوده است. محمد امین خانجی در سال 1325هَ. ق. / 1907 م. جمعیت اصفهان را نودهزار تن نوشته است. در الموسوعه العربیه چ بیروت جمعیت اصفهان (42) 205 هزار تن آمده است. آقای سیدجلال الدین طهرانی مینویسند: بگمان نویسنده باید در حدود یکصدهزار جمعیت داشته باشد و در احصائیه ٔ سال 1297 هَ. ش. عدد خانه ها 8621 تعیین شده و جمعیت آن بالغ به 64859 تن ضبطگردیده و در احصائیه ٔ 1303 هَ. ش. عدد خانه ها به 12836 خانه و در حدود 89000 تن تخمین شده است. (از گاهنامه ٔ سال 1312 هَ. ش.). در حدود سال 1314 هَ. ق.مؤلف ذیل معجم البلدان جمعیت اصفهان را (در ضمن ایران) 100هزار تن شمرده است. در جغرافیای کیهان نیز جمعیت اصفهان صدهزار تن بشمار آمده است. در اعلام المنجد جمعیت اصفهان 205000 نوشته شده است. چون جمعیت شهر اصفهان 210000 تن است، بنابراین شهرستان اصفهان از594 آبادی تشکیل شده جمعیت آن با شهر اصفهان 749720تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10). و همین مؤلف آرد: برابر سرشماری سال 1319 هَ. ش. اداره ٔ کل آمار سکنه ٔ اصفهان بشرح زیر است: مرد 140505 تن. زن 100093 تن. جمع کل: 240598 تن و با کارمندان ادارات که جزء آمار فوق منظور میشود، اصفهان در حدود 210000تن سکنه دارد.
موقع جغرافیایی: آقای سیدجلال الدین طهرانی مینویسند: اصفهان شهریست که در جنوب شرقی طهران بفاصله ٔ قریب 72 فرسخ واقع شده، طول جغرافیایی آن از رصدخانه ٔ گرینویچ انگلیس 51 درجه و 35 دقیقه ٔ شرقی است. اختلاف ظهر آن با آنجا 3 ساعت و 26 دقیقه میباشد یعنی چون در اصفهان ظهر واقع شود 8 ساعت و 34 دقیقه از نصف شب گرینویچ گذشته و با طهران یک دقیقه و کسری اختلاف ساعت دارد که اول ظهر اصفهان واقع میشود بعد ظهر طهران. عرض جغرافیایی اصفهان 32 درجه و 40 دقیقه ٔ شمالی استواست، از این قرار روزهای اصفهان در منتها درجه ٔ کوتاهی از کوتاه ترین روزهای طهران بلندتر و در منتهای بلندی از درازترین روزهای تهران کوتاه تر است.
ارصاد مختلف طول و عرض اصفهان: قدما که مبداء طول را جزایر خالدات میدانستندطول اصفهان را در کتب علمی و زیجات 86 درجه و 40 دقیقه نوشته و عرض آنرا 32 درجه و 25 دقیقه ٔ شمالی ضبطکرده اند، در اواخر بطوری که در کتاب کولیه منطبعه بسال 1828 م. در پاریس ثبت گشته طول اصفهان از پاریس 49 درجه و 30 دقیقه ٔ شرقی و عرض آن 32 درجه و 24 دقیقه و 44 ثانیه ٔ شمالی استواء برحسب تعیین معرفهالاوقات است ولی برحسب محاسبه ٔ فریزر طول اصفهان 49 درجه و 24 دقیقه و 22 ثانیه ٔ شرقی پاریس و عرضش 32 درجه و39 دقیقه و 34 ثانیه ٔ شمالی استواء تعیین گشته است و بمحاسبه ٔ فریزر طول اصفهان از گرینویچ میشود 51 درجه و 44 دقیقه و 37 ثانیه که با محاسبه ٔ ما نزدیکتر از سایر ارصاد است و قریب به 9 دقیقه اختلاف اضافی دارد و اما در عرض با حساب فریزر اختلافی ندارم - این اختلاف در ارصاد از جهت دقت زیاد است، چه هر قدر دقت بیشتر شود بحقیقت نزدیکتر میگردد. مقدار طول را بواسطه ٔ خسوفات و یا با تلگراف بی سیم میتوان بدست آورد ولی عرض احتیاج بدو یا چند راصد ندارد و با وسایل ریاضی استخراج میکنیم. نویسنده برای طول تحقیقی طهران نسبت به گرینویچ پس از آنکه با کرنومتر (میزان الزمان) دقیق بدو و ختم خسوفات چندی را با خسوفات مستخرج به برلن و پاریس و گرینویچ سنجیدم بدست آوردم که طول طهران در 51 درجه و 22 دقیقه و 50 ثانیه ٔ شرقی گرینویچ است و 3 ساعت و 25 دقیقه با گرینویچ اختلاف دارد و در سال 1309 هَ. ش. که موضوع اختلاف ساعت های طهران موجب زحمت شد بوسیله ٔ تلگراف بی سیم ظهر حقیقی رصدخانه ٔپاریس را بوسیله ٔ دوست عزیزم مسیو گاستن فایت منجم فرانسوی در روزهای پنجم وششم و هفتم ژوئیه استخبار کرده کرنومتر خود را با آن مطابق ساختم و با ظهر حقیقی طهران چون مقایسه کردم با محاسبات اولی تطبیق کرد. یک مرتبه ٔ دیگر در سال 1310 هَ. ش. با تلگراف بی سیم ظهر حقیقی رصدخانه ٔ گرینویچ را در روزهای 7 و 8 و 9 اوت تحصیل کرده همان مقدار یافتم. اما در اصفهان برای تعیین طول این دقت بعمل نیامده ولی چون نسبت بطهران سنجیده ایم طول اصفهان به مقدار 51 درجه و 35 دقیقه حاصل گشت و عرض اصفهان را بچند قاعده استخراج کردم، در مدرسه ٔ چهارباغ اصفهان پس از استخراج خط نصف النهار از راه ظل مخروط بوسیله ٔ روابط مثلثاتی غایت ارتفاع آفتاب را استخراج کرده سپس میل آفتاب را بوسیله ٔ روابط دیگر بیرون آوردیم در چندین روز و بالنتیجه عرض اصفهان تحقیقاً 32 درجه و 40 دقیقه شد.
انحراف عقربه ٔ مغناطیس: در اصفهان جنوب جغرافیایی بمقدار 4 درجه و 52 دقیقه در مشرق جنوب مغناطیسی است، از این جهت آفتاب اول به نصف النهار جغرافیایی میگذرد و بعد به نصف النهار مغناطیسی میرسد و ما برای استخراج آن یک مغناطیس یک متر طول ساختیم و با آن انحراف بدست آوردیم و در کتاب «الاصفهان » تألیف دوست مرحومم حاجی میر سیدعلی جناب اصفهانی در ج 1 ص 16 که انحراف مغناطیس اصفهان را به پنج درجه دانسته از جنوب بمشرق است یعنی از جنوب مغناطیس بمشرق باید منحرف شد تا بجنوب جغرافیایی برسیم و در توضیح آن حروف چین اشتباه کرده که نوشته است «بنابراین انحراف قبله از قطب نما میبایست پنجاه درجه باشد»، بلکه صحیح آن چهل درجه است و این اشتباه در مطبعه رخ داده نه از مؤلف آن. فقط در آنجا 8 دقیقه تقریب قائل شده اند که پنج درجه ضبط کرده اند - انتهی.
صاحب قاموس الاعلام مینویسد: اصفهان در 32 درجه و 39 دقیقه و 34 ثانیه ٔ عرض شمالی و 49 درجه و 24 دقیقه و 22 ثانیه ٔ طول شرقی واقع است. و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: مختصات جغرافیایی: طول 51 درجه و 29 دقیقه و 40 ثانیه ٔ شرقی از نصف النهار گرینویچ، عرض 32 درجه و 38 دقیقه و 30 ثانیه ٔ شمالی، ارتفاع از سطح دریا 1570 متر. بنابراین 397 متر از تهران بلندتر است. اختلاف ساعت با طهران 20 ثانیه. تهران ساعت 12 و اصفهان ساعت 11 و 59 دقیقه و 40 ثانیه است. مسافت با تهران 420 هزار گز و تا قم 147 هزار گز. در تقویم دانشگاه بسال 1339 هَ. ش. طول جغرافیایی اصفهان 51 درجه و 41 دقیقه و 30 ثانیه و عرض آن 32 درجه و 40 دقیقه تعیین شده است.
قطبنما و قبله نما: چون ممکن است بعضی در ساخت قبله نما متحیر باشند که چگونه قبله را تشخیص میدهد و نیز به خاصیت قطب نما کاملاً توجه نداشته باشند از این جهت لازم است شرح مختصری در این موضوع ذکر کنم. قطب نما تیغه ٔ آب داده ایست که مغناطیسی شده است، بدین سبب چون بر سطح مستوی بطوری آن را قرار دهیم که لغزنده باشد و از هوا نیزمحفوظ بماند، مانند آنکه در زیر شیشه ای باشد، همواره در امتداد نصف النهار مغناطیسی می ایستد و نماینده ٔ شمال و جنوب مغناطیسی است و بطوری که میدانید نصف النهار جغرافیایی دایره ٔ عظیمی است که به سمت الرأس و سمت القدم و دو قطب معدل النهار یا استوا یا بعبارت دیگردو قطب زمین بگذرد و نصف النهار مغناطیسی دایره ٔ عظیمی است که به سمت الرأس و سمت القدم و دو قطب مغناطیسی زمین بگذرد و چون دو قطب جغرافیایی و مغناطیسی ارض یکی نیست این دو دائره بر هم منطبق نیس
اصفهان. [اِ ف َ] (اِ) یکی از چهار مقامه ٔ اصلی موسیقی است دارای دو فرع، حسینی و نوا. نام پرده ای از دوازده پرده ٔ موسیقی. نام پرده ای از موسیقی. (از لب الالباب و بهار عجم) (غیاث) (رشیدی). نام پرده ای از موسیقی و آنرا اصفهانک نیز خوانند:
مطرب در اصفهان چو سرود این غزل قبول
از جزر و مد ناله ٔ او زنده رود شد.
قبول (از آنندراج).
نام نوایی. (مؤیدالفضلا):
نوای مجلس ما را چو برکشد مطرب
گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد.
حافظ.
اصفهان. [اِ ف َ] (اِخ) امیر اصفهان، پسر قرایوسف. از امرای روزگار ایلکانیان بود که سلطان حسین بن علاءالدولهبن سلطان احمد آخرین امیر ایلکانی را بکشت و سلسله ٔ مزبور را منقرض کرد. عباس اقبال مینویسد: سلطان حسین چون محمود در 827 هَ. ق. فوت کرد جای او را گرفت و در حله مقام کرد ولی امیر اصفهان پسر قرایوسف حله را محاصره نمود و سلطان حسین را در 836 کشت و سلسله ٔ ایشان بقتل او برافتاد و امرای ترکمان در عراق عرب جای ایشان را گرفتند. (از تاریخ مفصل ایران تألیف اقبال آشتیانی ص 465).
اصفهان. [اِ ف َ] (اِخ) نام پدر ابوعلی بود که در طبرستان در قرن چهارم هجری میزیسته. صاحب تاریخ طبرستان آرد: و حسن فیروزان به آمل آمد با ابوعلی بن اصفهان و ابوموسی که هر دو صاحب ماکان بودند. (تاریخ طبرستان ج 1 ص 294). و آرد: و ابوالقاسم را از دختر دیکوی بنت اصفهان پسری بود کودک اسماعیل نام، ماکان و حسن فیروزان و ابوعلی اصفهان جمله به گرگان بیعت کردند. رجوع به صفحه ٔ مزبور در تاریخ طبرستان تألیف بهأالدین محمدبن حسن بن اسفندیار کاتب چ تهران ج 1 شود.
اصفهان. [اِ ف َ] (اِخ) همدان و اصفهان دو برادر بودند. (مجمل التواریخ والقصص ص 521). و در ص 149 آرد:و در کتاب همدان خواندم که همدان و اصفهان هم از ابناء پسرزادگان سام بن نوح اند، و دیگر جای ندیدم، خداوندتعالی بدان داناتر است. (مجمل التواریخ والقصص).
اصفهان. [اَ ف َ] (اِخ) نام محلی در کنار راه تبریز و مراغه میان سردرد و لایجان، در 14500 متری تبریز.
گوشهای در دستگاههای ماهور و نوا،
از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی: به یاد مجلس خسرو چو برکشد مطرب / گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد (حافظ: ۱۰۳۵)،
مرکز استان اصفهان
اسپهان، اسپاهان
اسپهان - اسپاهان
پارسی تازی شده اسپهان سپاهان ز آذربایگان وری و گیلان ز خوزستان و استخر و سپاهان (ویس و رامین) (اسم)، پرده ایست از موسیقی.