معنی اصفهانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اصفهانی. [اِ ف َ] (ص نسبی، اِ) اصبهانی. منسوب به اصفهان. رجوع به اصفهان و اصبهانی شود. || قسمی کاغذ. (یادداشت مؤلف).

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) علی اکبربن محمدباقر ایجی اصفهانی. از حکیمان و عالمان شیعه ٔ امامیه بود و بسال 1232 هَ.ق. در اصفهان درگذشت. او راست: الرد علی زین الدین احسائی در حکمت و کلام. الرد علی الفادری النصرانی. المورد للشبهات علی دین الاسلام. الرد علی میرزا محمد الاخباری فی انکاره لأساس الاجتهاد. رؤوس مسائل العبادات، رساله ایست. رساله ای در مسائل زکوه و اخماس. رساله ای در مسائل الضعفاء و الشهادات. رساله فی المعراج. زبدهالمعارف. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 773).

اصفهانی.[اِ ف َ] (اِخ) کمال الدین اسماعیل. شاعر نامور اصفهانی. رجوع به کمال الدین، و تاریخ گزیده ص 824 شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) قاسم بن فضل حافظ ابوعبداﷲ... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) عمادالدین کاتب. رجوع به اصبهانی، و حدائق السحر ص 14 شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) علی بن سهل بن ازهر اصفهانی، مکنی به ابوالحسن. از بزرگان تصوف و از عارفان بنام اصفهان بود و بگفته ٔ حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده، بسال 280 هَ. ق. در روزگار خلافت معتضد باﷲ درگذشت. وی مردی سخی و بزرگوار بود و شیخ بهایی در کشکول ازو حکایتی نقل میکند. و عطار مینویسد: علی بن سهل از اهل سکر و جذبه است. قبرش در قبرستان کهنه ٔ خارج اصفهان بیرون درب طوقچی است، تکیه اش خراب شده و آنچه موجود است عمارت جدیدی میباشد. (ازگاهنامه ٔ سیدجلال الدین طهرانی سال 1312 هَ. ش.). و رجوع به ابوالحسن، و تاریخ گزیده صص 772- 781 شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) علی بن داودبن سلیمان اصفهانی صائن الدین فارسی. رجوع به صائن اصفهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) علی بن حمزهبن عمارهبن حمزهبن سیاربن عثمان ابوالحسن. رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) علی بن حسین. رجوع به ابوالفرج اصفهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) عبدالوهاب خان اصبهانی شیعی، ملقب به معتمدالدوله. متوفی بسال 1244 هَ. ق. از شاعران و ادیبان ایران بود. او راست: گنجینه ٔ نشاط بنظم پارسی. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 644). رجوع به نشاط و معتمدالدوله شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) محمدبن احمدبن علی بن شکرویه سیبی... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) عبدالرحمن بن محمدبن اسحاق بن محمدبن یحیی منده... رجوع به اصبهانی وابوالقاسم و بنی منده و عبدالرحمن و ابن منده شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) عبدالرحمن بن عبداﷲ... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) عبدالرحمان بن احمد ابوسعید. رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) طاهربن عرب بن ابراهیم بن احمد. رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) شمس الدین ابوالفخر مسعودبن...، مشهور به فخری اصفهانی. ادیب و شاعر بودو بسال 935 هَ. ق. درگذشت. او راست: البدایع فی الصنایع. تحفهالحبیب در ادبیات فارسی. دیوان شعر بفارسی. معیارالجمالی و معیار نصری در عروض. (از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 430). رجوع به فخری و شمس الدین شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) شمس الدین اصفهانی شافعی محمدبن محمود. رجوع به اصفهانی ابوحامد شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) شمس الدین ابوالثناء. رجوع به ابوالثناء در همین لغت نامه و معجم المطبوعات و اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 409 و حسن المحاضره فی اخبار مصر والقاهرهتألیف سیوطی ج 1 ص 251 و اعلام زرکلی ج 3 ص 1015 شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) محمدبن ابراهیم بن علی بن عاصم... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) محمدبن... اصبهانی صوفی... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) سعدبن عبدالقاهربن اسعد اصفهانی شیعی. از مشایخ نصیرالدین طوسی بود و در حدود 640 هَ. ق. درگذشت. او راست: توجیه السوءالات فی حل الاشکالات. جامعالدلائل و مجمعالفضائل. رشح الوفاءفی شرح الدعاء. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 205).

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) موسی بن عبدالملک. رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) (دیه...) یا اصفهان. محلی در حدود ارمنستان و قفقاز بود. حمداﷲ مستوفی ذیل عنوان «در ذکر مسافت طرق »مینویسد: از قراباغ تا دیه هر سه فرسنگ ازو تا غرق پنج فرسنگ ازو تا دیه لبندان چهار فرسنگ ازو تا بازار جوق سه فرسنگ ازو تا شهر بردع چهار فرسنگ ازو تا جوزبیق یک فرسنگ ازو تا دیه اصفهانی چهار فرسنگ... (از نزههالقلوب چ لیدن مقاله ٔ 3 ص 181). و رجوع به اصفهان و دیه اصفهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) یحیی بن عبدالوهاب بن جعده ابوزکریا. از محدثان مشهور بود. (از تاریخ گزیده ص 812).

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) از علمای عامه بوده و بر نهج البلاغه شرحی نوشته است. ابن یوسف مینویسد: عصر و زمان مؤلف و نام وی و این شرح نیز بدست نگارنده نیامد. رجوع به فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 تألیف ابن یوسف شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) نورعلیشاه اصفهانی، فرزند فیضعلیشاه طبسی. از مشایخ صوفیه ٔ علوی بود. به بیشتر شهرها سفرکرد، سپس به موصل آمد و در آنجا سکونت گزید تا بسال 1212 هَ. ق. در آن شهر درگذشت. او راست: تفسیر سوره ٔ بقره. جامعالاسرار در تصوف (بفارسی). جنات الوصال در مثنویات (بفارسی). دیوان شعر (بفارسی). (از اسمأالمؤلفین ج 2 ستون 499). و رجوع به نورعلیشاه شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) نجم الدین محمودبن جریر ضبی... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) نجم الدین (شیخ). حمداﷲ مستوفی در ذیل مشایخ اسلام آرد: شیخ نجم الدین اصفهانی بزرگ و صاحب وقت بود. (از تاریخ گزیده ص 794).

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) میرزاجعفربن احمد، متخلص به راهب شاعر. متوفی بسال 1066 هَ. ق. او را دیوان شعریست بزبان فارسی که دارای شش هزار بیت است. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ص 255). و رجوع به راهب شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) مموله یا ممویه. رجوع به اصبهانی ابوربیعه شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) محمدبن علی بن مهریزدجردبن بحر، مکنی به ابومسلم. رجوع به اصبهانی، و معجم المطبوعات شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) مظفربن محمدقاسم. منجم بودو بسال 1040 هَ. ق. درگذشت. او راست: تنبیهات المنجمین (بفارسی). شرح بیست باب بیرجندی در علم نجوم. (از اسماء المؤلفین ج 2 ستون 464). شرح بیست باب او بشرح ملامظفر معروف است. و رجوع به مظفر و ملامظفر شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) مدنی ابوموسی. او راست ذیلی بر کتاب الانساب المتفقه فی الخط المتماثله فی النقط والضبط. رجوع به ابن القیسرانی در معجم المطبوعات، و ابوموسی و محمدبن ابی بکر شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) محمودبن عبدالرحمن. رجوع به ابوالثناء شمس الدین شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) محمدحسن بن شیخ باقر اصفهانی نجفی شیعی. رئیس فرقه ٔ امامیه در نجف بود و به سال 1268 هَ. ق. درگذشت. او راست: جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام. نجاهالعباد فی یوم المعاد. هدایهالناسکین. (از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 373). وی به صاحب جواهر نیز معروف است. رجوع به صاحب جواهر در ریحانهالادب، و محمدحسن شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) محمدبن یحیی بن منده عبدی... رجوع به اصبهانی و ابوعبداﷲ و بنی منده شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) محمدبن محمودبن محمدبن عبدالکافی... رجوع به اصفهانی ابوحامد شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) محمدبن عمربن احمد... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) شرف الدین عبدالمؤمن بن هبهاﷲ اصفهانی یا اصبهانی، معروف به شفروه. در اواسط قرن دهم هجری شهرت یافت. او راست: اطباق الذهب در مواعظ و خطب که به شیوه ٔ اطواق الذهب زمخشری تألیف شده است. (از معجم المطبوعات). وی محمد شفروه از مردم شفروه بود که اکنون بگفته ٔ صاحب مجمع الفصحا آنرا پژوه خوانند. صاحب آتشکده آرد: شاهد بر فضیلتش رساله ٔ اطباق الذهب کافیست که در مقابل اطواق الذهب زمخشری مشتمل برچند کلمه در پند و موعظه و شرح حالات اصناف خلایق نوشته. دیوانش مشهور است و هشت هزار بیت دارد و همواره با شعرای اطراف در فنون شعر بحث کرده و جمال الدین اورا هجو کرده است. وقتی که مجیرالدین بیلقانی به اصفهان آمد فیمابین ایشان اهاجی رکیکه رد و بدل شد. وی از اقران جمال الدین عبدالرزاق و رفیعالدین لنبانی بود. عوفی در لباب الالباب او را از اماثل اصفهان و بلکه از اعیان جهان شمرده است. صاحب هفت اقلیم وی را معاصرارسلان بن طغرل دانسته و مینویسد: «بزیادتی مکنت و جاه از سایر فضلای درگاه برتر و بر سر آمده به التماس سلطان هر روز جمعه تذکیری در غایت تأثیر میگفته، در روزگار اتابک شیردل لقب ملک الشعرایی یافته است. رجوع به مجمع الفصحا و هفت اقلیم و لباب الالباب و آتشکده و تاریخ گزیده ص 821، و شرف الدین و محمد و شفروه شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) زواره. از مقدمان لشکر امیر شیخ ابواسحاق بود که بسال 742 هَ. ق. بر اصفهان حکومت میکرد. زواره در زمره ٔ لشکریانی بود که متوجه میبد شدند تا با شاه مظفر به نبرد برخیزند. رجوع به تاریخ گزیده ص 646 شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابراهیم بن محمد اصفهانی. رجوع به ثقفی و ابراهیم بن محمد ثقفی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوعبداﷲ محمدبن قوام السنه... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابومسلم محمدبن بحر. رجوع به اصبهانی محمدبن علی بن مهر... شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوالقاسم حسین بن محمد (بن مفضل) بن محمد، معروف به راغب اصفهانی (متوفای 502هَ. ق.) که سیوطی وی را مفضل بن محمد راغب اصفهانی نامیده است، از لغویان و ادیبان و محدثان بود و در اخلاق و حکمت و کلام و تفسیر نیز دست داشت. او راست: تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین (در نوادر). الذریعه الی مکارم الشریعه (در تصوف). محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء. مفردات فی غریب القرآن (لغت). مقدمهالتفسیر (تفسیر قرآن کریم). و رجوع به راغب و حسین و معجم المطبوعات و تاریخ گزیده ص 806 شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوالقاسم اسماعیل بن محمد افضل اصفهانی. او راست تصانیف مشهوری. (از تاریخ گزیده ص 803). رجوع به اسماعیل شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوالفرج. رجوع به ابوالفرج اصفهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوالفتح بن حسین بن محمدبن احمد اصفهانی علوی. صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی و الخفیهالعلائیه معاصر سلطان علاءالدین تکش خوارزمشاه بود و خفی علایی بدو منسوبست. (از تاریخ گزیده ص 82).

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوعیسی اصفهانی جعفربن یعقوب، ابوعیسی حکیم اصفهانی. او راست: اسفار آدم علیه الصلاهو السلام. تاریخ وفات او معلوم نیست. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 252). و رجوع به ابوعیسی و جعفر شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوعلی حسن بن عبداﷲ اصفهانی. ببغداد رفت و از همان دانشمندان که ابوحنیفه ٔ دینوری علم فراگرفت، اخذ دانش کرد. از اوست: کتاب الرد علی الشعراء. کتاب المنطق. کتاب علل النحو. کتاب المختصر در نحو. کتاب الصفات. کتاب الهشاشه والبشاشه. کتاب التسمیه. کتاب شرح کتاب المعانی للباهلی. کتاب نقض علل النحو. (ابن الندیم). وی به لکذه یالغده نیز شهرت دارد. و رجوع به ابوعلی و حسن شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن غالب اصفهانی. رجوع به ابوعبداﷲ باح و باح شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابومنصور حسین بن طاهربن زید. رجوع به ابومنصور اصفهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوطالب بن حاج محمد تبریزی اصفهانی. (1165- 1221 هَ. ق.). ادیب شیعه که بهند سفر کرد و در کلکته درگذشت. او راست: خلاصهالافکار در تذکره ٔ شعرا بزبان فارسی در مجلدی بزرگ. رساله ای در علم اخلاق بفارسی. الکافی فی علمی العروض والقوافی بفارسی. لب السیر در تاریخ بفارسی. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 243).

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوشجاع زاهربن رستم بن ابی الرجاء. از مردم اصفهان بود و در بغداد پرورش یافت و مدتی مجاور مکه بود، آنگاه به بغداد بازگشت و بسال 607 هَ. ق. در آن شهر درگذشت. او راست: نزههالناصر. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 372). و رجوع به ابوشجاع و زاهر شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوشجاع احمدبن حسین بن احمد امام فقیه حبر قاضی شهاب الدین ابوالطیب اصفهانی شافعی. (533- 593 هَ. ق.). مؤلف غایهالاختصار در فقه و شرح اقناع ماوردی. غایهالاختصار یا التقریب وی مختصری در فقه برحسب مذهب شافعی است که در بمبئی بسال 1297 هَ. ق. در 29 صفحه چاپ شده است، این کتاب بفرانسه ترجمه شده و دکتر کیزر مترجم آنست، ترجمه ٔ مزبور در سال 1859 م. در 32 و 48 و 117 صفحه طبع شده است، کتاب مزبور بوسیله ٔ زاخاو به آلمانی نیز ترجمه شده و در سال 1897 م. در برلن بطبع رسیده است. رجوع به اعلام زرکلی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) رجوع به ابوسعید (شیخ...) اصفهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوربیعه مموله یا ممویه. رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوحامد محمدبن محمودبن محمدبن عبدالکافی اصولی شمس الدین اصفهانی شافعی. (616- 688 هَ. ق.). نزیل مصر بود و در مصر درگذشت. او راست: الجامع بین التفسیر الکبیر و الکشاف. الحکمهالرشیدیه. الحکمهالمنیعه. شرح المفصل، از فخر رازی در اصول. غایهالمطلب، در منطق. قواعدالتوحید، درجدل و منطق و اصلین. کتاب الاعتمادالکبیر، مختصری درکلام و شرح آن. (از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 136). و سیوطی آرد: او شارح المحصول بود و در اصلین و جدل و منطق پیشوایی ماهر بشمار میرفت و کتابی در این فن بنام القواعد تصنیف کرد. در نحو و شعر و دیگر علوم مهارت داشت. در اصفهان متولد شد و در بغداد بکسب دانش پرداخت و به قاهره رفت و در آنجا تاج الدین بن بنت الاعز قضای قوص را به وی سپرد و خلقی از وجودش بهره مند شدند، سپس به قاهره بازگشت و در آنجا عهده دار تدریس شد ودر قاهره درگذشت. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 250). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 331 شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوالثناء شمس الدین محمود. رجوع به ابوالثناء شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوالمنذر نعمان بن عبدالسلام. رجوع به اصبهانی و ابوالمنذر، و حبیب السیر چ قدیم ج 1 ص 279 شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابومنصور محمدبن علی... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) راغب. رجوع به اصفهانی ابوالقاسم حسین بن محمد... و راغب شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) شیخ اوحدی اصفهانی، معاصر سلطان ابوسعید بهادرخان متوفی 736 هَ. ق. بود و از اصحاب شیخ اوحدالدین کرمانی بشمار میرفت. خواندمیر مینویسد: او را دیوان شعریست در غایت لطافت و عذوبت و ترجیعاتی مشتمل بر حقایق و معارف و مثنویی بر وزن و اسلوب حدیقه ٔ شیخ سنایی بنام جام جم که بسال 733 آنرا به اتمام رسانید. وی بسال 738 درگذشت و در مراغه مدفون شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 22). و رجوع به اوحدی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) داودبن علی بن خلف ابومحمد. مؤلف کتاب الوصول الی معرفهالاصول و با مقتدر خلیفه معاصر بود وبسال 792 هَ. ق. درگذشت. (از تاریخ گزیده ص 805).

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) خالدبن ابی الفرج علی... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) حمزهبن سلیمان بن حمزه... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) حسن بن عبداﷲ اصفهانی، معروف به لکذه یا لغده و مکنی به ابوعلی. رجوع به ابوعلی لکذه و حسن و اصفهانی ابوعلی حسن شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) حافظ ناصرالدین اسماعیل بن محمدبن فضل بن علی بن احمد قرشی طلحی... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) حافظ ابوجعفر احمدبن مهدی بن رستم. رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) (سید) جعفربن حسین بن قاسم بن محب اﷲبن قاسم بن مهدی موسوی. (1090- 1158 هَ. ق.). در اصفهان متولد شد و در گلپایگان میزیست. از مذهب شیعه پیروی می کرد و از عالمان دین بود. او راست: تتمیم الافصاح فی ترتیب الایضاح، تألیف مجلسی. کتاب الحج. المصباح فی الادعیه النادره. مناهج المعارف فی الاصول و منظومه ای در الحکم المرعیه والاَّداب الشرعیه. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 255).

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) امیر معزالدین محمدبن عبدالرحمن اصفهانی. از امرای هرات بود و بسال 952 هَ. ق. درگذشت. او راست رساله ای در اقسام میاه. (از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 240).

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) ابوموسی مدنی. رجوع به اصفهانی مدنی و محمدبن ابی بکر عمر اصفهانی شود.

اصفهانی. [اِف َ] (اِخ) امام منشی اصفهانی. از ملازمان امیر شیخ ابواسحاق بود. حمداﷲ مستوفی می نویسد: در عرض این ایام جمعی از اکابر بحسد کتابتی به امیر پیرحسین کردند که امیر مبارزالدین از دوستی انحراف نموده، او بدان اعتنا ننمود و بقاعده ٔ سابقه استمالت نامه ای نوشت و بفرستاد و مولانا امام الدین منشی اصفهانی را به تفحص این قضیه به یزد روانه کرد. (از تاریخ گزیده ص 636).

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) اسماعیل بن محمد. رجوع به اسماعیل بن محمدبن فضل تمیمی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) اسماعیل بن عبداﷲبن مسعود عبدی... رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) احمدبن علی بن محمدبن بنجویه ابوبکر اصفهانی. محدث. متوفی بسال 428 هَ. ق. او راست: اسماء رجال مسلم. (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 74). و رجوع به احمد و ابن منجویه شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) احمدبن علی مافروخی. رجوع به احمد... شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) احمدبن علویه ٔ کرمانی. رجوع به اصبهانی شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) احمدبن عبداﷲ، مکنی به ابونعیم. رجوع به ابونعیم شود.

اصفهانی. [اِ ف َ] (اِخ) احمدبن سعد کاتب ابوالحسین... رجوع به اصبهانی شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به اصفهان. ساخته اصفهان، از مردم اصفهان اهل اصفهان.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری