معنی اطار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اطار. [اِ] (ع اِ) اطار چیزی، هر آنچه آنرا احاطه کند. گرداگرد چیزی، گویند: بنوفلان اِطار لبنی فلان، هرگاه در گرداگرد آنان نزول کنند. (از اقرب الموارد). هرچه محیط چیزی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || کناره ٔ لب زبرین که حایل است میان روییدنگاه های موی (سبیل) و لب. (از اقرب الموارد). تندیی که فاصل است میان لب و میان مویهای بروت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کناره ٔ لب. (مهذب الاسماء). || پی سوفار تیر. || تندی گرداگرد حشفه و حلقه ٔ مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور خصیه. (مهذب الاسماء). || شاخه های انگور که پیچیده بر داربست رود. || چنبر پرویزن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چنبر غربیل و جز از آن. (مهذب الاسماء). || کمربندمانندی که گرداگرد خانه سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، اُطُر. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). || کولم آسیا که دندانه دارد. (مهذب الاسماء). و صاحب نشوءاللغه کلمه ٔ اطار رادر جدولی آورده که بالای آن نوشته است: کلمه های عربی فراموش شده یا مجهول. رجوع به نشوءاللغه ص 94 شود.
اطار. [اَطْ طا] (ع ص) کمان ساز. (ناظم الاطباء). چنبرگر.
اطار. [اِ] (اِخ) رجوع به اطان شود.
سوفار بن چوبه ی تیر که در چله ی کمان گذاشته می شود، چنبر چرخ (لاستیک)، موی زهار، انگور کیسه کرده، چنبر پرویزن (پرویزن هر ابزار سوراخدار که با آن چیزی بیخته شود)، چارچوب، فرآویز (قاب)