معنی اعصل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اعصل. [اَ ص َ] (ع ص) کج با صلابت و سختی. ج، عِصال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || امر اعصل، کار سخت. (از اقرب الموارد). || کج ساق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). کژساق. آنکه ساق وی کج باشد. || دندان کج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دندان بیشتر کژ. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی). دندان گرد. (آنندراج). دندان کج. (از اقرب الموارد). || ملازم چیزی. (منتهی الارب). ملازم شی ٔ و آنچه او را پوشانده باشد. (ازاقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || مایل و خمیده بر چیزی. ج، عُصْل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تیرهای کج. سهام عصل، تیرهای کج. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). تیر کج. (از اقرب الموارد). || تیر کم پر. || رجل اعصل، مرد خشک تن. (از اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ کج ساغ، دندانکج، خشک تن، کارسخت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر