معنی الغ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

الغ. [اَ ل ِ] (ص) نامرد و مخنث و حیز. (هفت قلزم) (از برهان قاطع). غَر. نامرد. (شرفنامه ٔ منیری).

الغ. [اِ] (اِ) نلک. یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه ٔ پیوندناشده است. در تداول مردم آذربایجان اَلچَه. گوجه را گویند مطلقاً.

الغ. [اُ ل ُ] (ترکی، ص) بزرگ. مقابل کوچک. (هفت قلزم) (شرفنامه ٔ منیری) (برهان قاطع). کلان و بزرگ، و این لفظ ترکی است. (غیاث اللغات):
پس ایاز مهرافزا برجهید
پیش تخت آن الغ سلطان دوید.
مولوی.
مؤمن و ترسا، جهود و گبر و مغ
جمله را رو سوی آن سلطان الغ.
مولوی.
شد محمد الب الغ خوارزمشاه
در قتال سبزوار بی پناه.
مولوی.
|| توانا و قادر. (فرهنگ ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(اُ لُ) [تر - مغ.] (ص.) بزرگ، مهتر.

فرهنگ عمید

بزرگ، والامقام، بزرگوار: مؤمن و ترسا جهود و گبر و مغ / جمله را رو سوی آن سلطان الغ (مولوی: ۹۴۰)،

گویش مازندرانی

عقاب – شاهین

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر