معنی امعر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

امعر. [اَ ع َ] (ع ص) مرد کم موی و موی افتاده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ریزیده مو. (تاج المصادر بیهقی). ریزنده موی. (مصادر زوزنی). کم موی. (از اقرب الموارد). || شتر موی و پشم ریخته و گوسفند و مانند آن تمام موی. (منتهی الارب) (آنندراج). || جای کم نبات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || کسی که ناخنش از بیماری افتاده باشد. (از المرجع). ذوالمعر. (اقرب الموارد). و رجوع به اقرب الموارد شود. ج، مُعر و مؤنث آن مَعراء است. (از اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ کم مو موریخته انبره، کرک رفته، ناخن رفته

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر