معنی امیرشاهی سبزوار... در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

امیرشاهی سبزواری. [اَ ی ِ س َ زِ] (اِخ) آق ملک بن جمال الدین. شاعر قرن نهم هجری و ملازم بایسنقرمیرزا و بنا بنوشته ٔ امیرعلیشیر نوایی در مجالس النفائس از سربداران سبزوار بوده است. شعر کم گفته ولی آنچه از او باقی مانده جزیل و محکم است. دیوان وی مکرر بچاپ رسیده و نسخه های خطی بسیار ظریف و گرانبها بخطوط و تذهیبات ممتاز از دیوان او در کتابخانه های ایران و هندوستان و اروپا موجود است چنانکه تنها در کتابخانه ٔ سلطنتی تهران هفت نسخه از آن موجود است که عموماً مزین و بخطوط خوشنویسان کتابت شده است. علت شهرت و مقبولیت امیرشاهی علاوه بر تشیع در لطافت غزل و جزالت کلام و ظرافت معنی سخن اوست. رباعی زیر را در مرثیه ٔ بایسنقر گفته است:
در ماتم تو دهر بسی شیون کرد
لاله همه خون دیده در دامن کرد
گل جیب قبای ارغوانی بدرید
قمری نمد سیاه در گردن کرد.
غزلیات امیرشاهی بلطافت و عذوبت و رقت موصوف است و عدد ابیات آنها غالباً از پنج تجاوز نمی کند، از اوست:
مبارک منزلی کآن خانه را ماهی چنین باشد
همایون کشوری کآن عرصه را شاهی چنین باشد
ز رنج و راحت گیتی مرنجان دل مشو خرم
که آیین جهان گاهی چنین گاهی چنان باشد
یک امروزی عتاب آلوده دیدم روی او مُردم
کسی را جان کجا ماند اگر ماهی چنین باشد؟
وفات امیر شاهی به سال 857 هَ.ق./ 1453 م. اتفاق افتاده. (از سعدی تا جامی ادوارد براون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت ص 723 و حواشی همین صفحه و صص 724- 726). و رجوع به همین کتاب و آتشکده ٔ آذر چ تهران ص 140 و مجالس النفائس و تذکرهالشعراء دولتشاه چ لیدن صص 426- 436 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر