معنی انار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
انار. [اَ] (اِ) درختچه ایست از تیره ٔ موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند، پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش بالنسبه بزرگ و قرمزرنگ است. (فرهنگ فارسی معین). میوه ٔ آن درشت و دارای پوست سرخ و کلفت است. دانه های آن شفاف و آبدار و بیشتر سرخ رنگ است و دور آنرا پوسته ٔ نازکی با موادی غذایی فراگرفته است. (از یادداشت مؤلف) (از گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 232). رمان. (برهان قاطع، ذیل رومنا) (ناظم الاطباء). و بلغت زند، رومنا. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نار. درخت انار درجلگه های کرانه ٔ دریای مازندران بحال وحشی فراوان است، در نزدیکی مراوه تپه نیز دیده میشود و آنرا همه جا انار میخوانند. انار درختی است کوچک که در خاکهای شنی خوب میروید. چوب آن دارای مازوج فراوان است و دررنگرزی مصرف میشود. ریشه ٔ آن نیز دارای آلکالوئیدی است که سمیت دارد و بمقدار کم برای از میان بردن کرم تنیا در پزشکی مصرف میشود. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 244). انار دارای اقسامی است، شیرین و بیدانه آنرا که املیسی نامند لطیفتر از سایر اقسام و سرد باعتدال و در اول تر و با قوه ٔ قابضه و قلیل الغذا و مولد خلط صالح و نفاخ است و از این جهت باعث نعوظ محرورین است و مدر بول و مفتح و جالی و ملین طبع و مورث تشنگی است و خوردن آن بعد از طعام سبب انحدار آن و جهت تصفیه ٔ روح کبدی و تقویت جگر و استسقاء لحمی و زقی و سوءالقنیه و یرقان و سپرز و خفقان و الم سینه و سرفه ٔ حار و صاف کردن آواز و فربه کردن بدن و نفوذ فرمودن غذا و رفع جرب و حکه و نیکو کردن رنگ رخسار نافع و اکثار آن مفسد غذا و مرخی معده و مصلحش انار ترش و در باردالمزاج زنجبیل پرورده است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن، ذیل رمان). و رجوع بهمان متن و رمان شود.
درخت کوچک معروفی است که از عصاره ٔ [میوه ٔ] آن شراب ترتیب میدادند و درخت مذکور بنوعی بزرگ شود که انسان میتواند در سایه ٔ آن مأوی گزیند. و لباس وافود رئیس کهنه با انارها مزین میگشت و بدین جهت انارهای بسیاری در اماکن مختلف هیکل میکاشته اند. (از قاموس کتاب مقدس): و اگر شکم سخت نبود آنگاه سیب و انار و آبی خام بکوبد و... (هدایه المتعلمین چ دانشگاه مشهد ص 376). و ما ببلخ بودیم بچند دفعت مجمزان رسیدند از قصدار سه و چهار و پنج و نامهای یوسف آوردند و ترنج و انار و نیشکر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 251).
دلش پاره پاره شود چون انار
کرا تیغ تو بگذرد در ضمیر.
کمال اسماعیل.
کشتن و مردن که برنقش تن است
چون انار و سیب را بشکستن است.
مولوی.
شگفت نیست دلم چون انار اگر بکفید
که قطره قطره ٔ خونش بارغوان ماند.
سعدی.
عقل عاجز شود از خوشه ٔ زرین عنب
فهم حیران شود از حقه ٔ یاقوت انار.
سعدی.
زآنکه در خوان چنین میوه ضرورت باشد
مثل شفتالو و تالانه و انگور و انار.
بسحاق.
نارپستان صنمی شاخ انار.
جامی.
درویشی در حضرت ایشان پاره ای نار آورده بود... حضرت خواجه انار را قسمت کردند. (انیس الطالبین ص 97).
- آب انارین (انار ترش و شیرین)، آب انارین که با پیه افشرده باشند از نیم رطل تا یک رطل و بیست مثقال شکر خام مسهل صفرا و مقوی معده و جهت تبهای صفراوی و یرقان و جرب و حکه نافع و ضماد مطبوخ مهرای آن با پوست و تخم جهت جرب و حکه ٔ صفراوی مجرب و طلای مطبوخ آن با شراب جهت تحلیل اورام بی عدیل است و مضمضه ٔ آب آن جهت قروح خبیثه ٔ دهان و قلاع و اکتحالش جهت ناخنه و سبل نافع و ضماد عصاره ٔ آن که در طبخ غلیظ شده باشد با قدری عسل جهت قروح خبیثه و قرحه ٔ بینی و گوشت زیاد زخمها و درد گوش مفید است و سویق آن قابض و جهت رفع خواهش خوردن گِل و امثال آن زنان حامله را مؤثراست. و چون آب انارین را در ظرف مس بقوام آورند برای سلاق و حرب و تقویت باصره و جراحات مزمنه ٔ خبیثه نافع و چون جوف آنرا خالی کنند و روغن گل سرخ در آن بریزند و بآتش نرم گذارند و در گوش چکانند برای درد آن بسیار مؤثر است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن).
- انار افشره، انار افشرج. رب الرمان. (ابن البیطار).
- اناربا، آش انار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). حبرمیه. (یادداشت مؤلف). نارباج. (دهار).
- انار بیدانه، قسمی انار است که هسته و استخوان سخت باریک دارد.
- انار پوست، پوست انار: گل سرخ و عصی الراعی و انار پوست اندر گلاب بپزند و بدان مضمضه میکنند [شاید در اصل: کنند]. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- انار ترش و شیرین، بعربی مزّ و بفارسی میخوش گویند، در سردی و تری مایل باعتدال است و انار ترش در دوم سرد و خشک و قابض و مدر بول و مسکن حرارت معده و غلیان خون و مانع سیلان مواد معده و جهت رفع خمار و قی و خفقان حار و منع صعود بخار غذا و رفع دخانیه ٔ آن نافع و اکثار آن مورث قرحه ٔ امعا و سحج و مضر مبرود و مشعف جاذبه ٔ جگرو قوه ٔ باه و مصلحش انار شیرین و زنجبیل پرورده است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن، ذیل رمان).
- اناردان (مخفف اناردانه)، بفارسی حب الرمانست، و اناردان قابضتر از رب هریک است و در افعال قویتر و کوبیده ٔ ترش آن با مویز بالسویه و خمس آن زیره ٔ کرمانی جهت رفع قی و تقویت معده مجربست و مضر سحج و سرفه و مصلحش مویز و گردکان و بدلش سماق است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن).
- انار دشتی، مظ، که اکثر در کوه سرات روید بار ندارد و در شکوفه ٔ آن انگبینی باشد که آنرا بمکند. (از منتهی الارب، ذیل م ظ ظ). ضبر. (از منتهی الارب، ذیل ض ب ر).
- انار طوقدار، نوعی از انار است. (آنندراج).
- انارگیرا، غوره ٔ کوکنار. رجوع به همین ماده شود.
- انار مشک، انار مصری. (فرهنگ رشیدی).
- پوست انار، پوست انار بغایت قابض و بارد و مجفف است و سفوف آن با عفص مسهل بعصر اخلاط سوخته و برای رفع آتشک بسیار مفید و جلوس در آب طبیخ آن برای سیلان حیض و خروج مقعد و ضماد آن با عسل برای رفع آثار آبله و طلای سوخته ٔ آن با عسل بر سینه و معده برای منع نزف الدم و قی الدم و نفث الدم و حقنه با آب آن که با برنج و جو مقشر بوداده جوشانیده باشند جهت رفع اسهال و سحج و مضمضه بآب طبیخ آن جهت تقویت لثه و آشامیدن آن برای سلس البول و شستن مقعد بآن برای قطع خون بواسیر و امراض مقعد و آشامیدن ساییده ٔ آن بقدر یک درهم با آب گرم جهت رفع کرم بی عدیل است. (ازتحفه ٔ حکیم مؤمن، ذیل رمان). و رجوع به انار پوست در همین ترکیبات شود.
- رب انار، رب انار ترش در افعال قویتر از آب آنست. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن، ذیل رمان).
- رب انار شیرین، در افعال قویتر از آب او و مرخی معده و مصلحش مصطکی است. (ازتحفه ٔ حکیم مؤمن، ذیل رمان). و رجوع به همین متن ورمان شود.
- رب انارین، رب انارین در دوم سردو در اول خشک و قابض و برای التهاب و تشنگی مفرط و تبهای تند و قی و خمار و رفع فساد خواهش حوامل و فساد رنگ رخسار و رفع غم نافع است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن، ذیل رمان).
- گل انار، گل انار در افعال مثل گلنار فارسی است و برای قطع خون بُن دندان و التیام جراحات و فتق و قلاع و ضماد آن با برگ رز بر فم معده جهت قی مفرط وعصاره ٔ آن با گلاب جهت منع ریختن مواد بچشم و رفع ورم وبا آب بارتنگ جهت قرحه ٔ احلیل و با آب جهت ابتدای داخس و خراش پا که از موزه و کفش شده باشد و با سرکه جهت باد سرخ نافع و عصاره ٔ پوست و پیه آن قائم مقام گل آنست و خوردن هفت عدد از آن که هنوز باز نشده باشد بنهجی که دست گرفته گلها را ناشتا بلع کنند برای قطع خون و بروز دمل و رمد تا یک سال آزموده است و دانهای زردی که در اقماع انار میباشد شبیه به ذرورد درافعال مثل تخم گل است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن، ذیل رمان).
- مثل انار ترکیدن، دفعهً بگریه افتادن پس از خودداری. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
انار سمنان و شعر سلمان درهیچ جای نیست. (علاءالدوله ٔ سمنانی).
انار. [اُ] (اِخ) شهر کوچکی است از نواحی آذربایجان دارای آب و گیاه فراوان، بین آن و اردبیل هفت فرسنگ از کوهستان است و بیشتر میوه های اردبیل از این شهر است از ولایت بیشکین صاحب اهر ووراوی بشمار است. (از معجم البلدان). ده اُنار جزء دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر احتمالاً همان شهر کوچکی است که یاقوت وصف کرده، مشخصات این ده در فرهنگ جغرافیایی ایران (ج 4) بشرح زیر است:واقع در 28هزارگزی خاوری مشکین شهر و 2هزارگزی راه شوسه ٔ مشکین شهر به اردبیل با 1697 تن سکنه. آب آن از چشمه و انارچائی و محصول آن غلات، حبوب و میوه است.
انار. [اَ] (اِخ) [شهرکیست] بر راه رودان از پارس و [جای] بانعمت. (حدود العالم چ دانشگاه ص 129). در هفتادوپنج میلی یزد، نیمه راه یزد و شهربابک شهر انار است که در جهت جنوب خاوری شصت میل تا بهرام آباد فاصله دارد. اکنون انار و بهرام آباد هر دو از توابع ایالت کرمان اند ولی این ولایت در قرون وسطی از توابع فارس بوده است و آنرا ولایت روذان میگفتند. سه شهر مهم این ولایت ابان (که انار امروز است) و اذکان و اناس (حوالی بهرام آباد) میباشند. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 307). انار امروزه یکی از دهستانهای پنج گانه ٔ شهرستان رفسنجان و حدود آن بقرار زیراست: از شمال بدهستان بافق یزد، از خاور بدهستان نوق و از جنوب بدهستان کشکوئیه و ارتفاعات شهربابک و از باختر بارتفاعات شهربابک. مرکز این دهستان نیز انار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). انار نام دهستان و انار نام ده مرکز دهستان هر دو ذیلاً می آید.
انار. [اَ] (اِخ) یک از دهستانهای پنج گانه ٔ شهرستان رفسنجان و در شمال باختری آن واقع و دارای هوای معتدل است. آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آن غلات، لبنیات، پسته، پنبه و حبوب است. 36 آبادی بزرگ و کوچک و 4500 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
انار. [اَ] (اِخ) دهی است از شهرستان رفسنجان با 2800 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، پسته، صیفی و لبنیات است. دارای ادارات دولتی و 20 باب دکان است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
انار. [] (اِخ) [شهرکیست] سردسیر با نعمت بسیار بر حد میان پارس و بیابان. (حدود العالم چ دانشگاه ص 136). فرهنگ جغرافیایی ایران امروزه جایی را بنام انار در فارس نشان نمیدهد.
انار. [] (اِخ) نام رستاقی در قم و نیزوادی قم را میگفته اند. در تاریخ قم (ص 23) آمده است: انار در اصل اناربار بوده است بعد از آن اختصار کردند در او و گفتند انار، و انار اسم وادی قم بوده و بار اسم کنار وادی و رهگذر آن و این رستاق را اناربار نام کردند ازبرای آنکه بر کنار وادی واقع شده. و در ص 21 آمده: آب تیمره و انار بدین زمین که امروزه قبضه ٔ قم است جمع میشد. و در ص 58 آمده: [رستاق] انارشصت دیه [دارد]. و در ص 113 در ضمن تفصیل ضیعتها و دیهها انار [دیه یا ضیعه] از رستاق خوی بشمار آمده. صاحب فرهنگ جغرافیایی ایران، جایی بنام انار در شهرستان قم ذکر نکرده است. و رجوع به اناربار شود.
(اَ) [په.] (اِ.) = نار: درختچه ای از تیره موردی ها دارای برگ های بیضوی و گل های قرمزرنگ. میوه اش درشت و دارای پوست سرخ و کلفت و دانه های آبدار و خوشمزه می باشد.
میوهای خوراکی با پوستی سفید یا سرخ، دانههای قرمز یا سفید آبدار، با مزۀ ترش یا شیرین که از آب آن رب تهیه میشود و در پختن برخی خوراکها کاربرد دارد،
درخت این میوه با برگهای ریز و سرخرنگ و ساقۀ خاردار،
میوه هزاردانه
سوغات ساوه
میوه هزار دانه
رمان، نار، اناربن، نارون
انار – از انواع آن:انار شیرین – انار ترش – انار میخوش –...
درختچه ای از تیره موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند. پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش باالنسبه بزرگ و قرمز رنگ است رمان ارز