معنی انهدام در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
انهدام. [اِ هَِ] (ع مص) ویران شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ویران شدن و از پا درآمدن عمارت و غیره. (آنندراج) (غیاث اللغات). ویرانی و پایمالی و خرابی. (ناظم الاطباء).
(اِ هِ) [ع.] (مص ل.) ویران شدن، فرو ریختن.
ویران شدن، خراب شدن، ویرانی،
ویران کردن،
ویران شدن، خراب شدن
خرابی، زوال
ویرانگری، نابودی، ویران کردن
نابودی
اضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم
ویران شدن، از پا در آمدن، عمارت، پایمالی و خرابی
اِنْهِدام، فروریختن، ویران و خراب شدن،