معنی انک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

انک. [اَ ن َ] (اِ) زردآلو از قسم پست و هسته تلخ و خرد و کم شیرین. (یادداشت مؤلف).

انک. [اَ] (انگلیسی، اِ) در اصطلاح تجارت نشان و علامتی که بر روی عدل و مال التجاره نویسند. (ناظم الاطباء). و رجوع به انگ شود.

انک. [اَ ن ُ] (ع اِ) سرب که در هندی سیسا گویند و در زفان گویا به معنی مس و روی گداخته مذکور است. (از آنندراج). مصحف آنک است. رجوع به آنک شود.

انک. [اَ ن ُ] (اِ) آبله که بر اندام برآید (شرفنامه، از آنندراج). و در تاج انوک آبله آورده است. (آنندراج).

انک. [اَ ن َ] (ترکی، اِ). رخساره. (از آنندراج).

انک. [اَ] (ع مص) بزرگ و ستبر گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || دراز شدن شتر و بقولی دردمند گردیدن آن. (از ذیل اقرب الموارد). || طمع نمودن و طلب کردن. (منتهی الارب). طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).

حل جدول

کسی که، کلمه اشاره برای دور

سرب

گویش مازندرانی

اندک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری