معنی انگشتی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
انگشتی. [اَ گ ُ] (اِمرکب) قسمی طعام زفت که از بلغور و نخود و ماش و لوبیا پزند که توان با انگشت خورد. (یادداشت مؤلف).
انگشتی. [اَ گ ُ] (اِ) نام گروهی از جانوران ریز. جانوران انگشتی نازا و بدون دهان و شاخک هستند. و رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 206 شود.
جای انگشت در دستکش،
پوشش لاستیکی برای محافظت از انگشت زخمشده،
پیشامدگی باریک یا پهنی که به عنوان راهنما یا محافظ در یک مکانیسم به کار میرود،
قطعهای از نوعی خمکُن که به تیر بالایی بسته یا از آن باز میشود تا خمکاری شکلهای صندوقی را آسان کند،
هر قطعۀ انگشتمانند،
فرورفتگیهای حاشیۀ کتابهای مرجع که بر روی آنها حروف الفبا برای آسان شدن جستجو نوشته شده است،
پین