معنی انگولک کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
انگولک کردن. [اَ ل َ ک َ دَ] (مص مرکب) در تداول، کاویدن به انگشتان. ور رفتن با چیزی با انگشت، سودن پیوسته ٔ انگشتان بدو: دیگر چشمت را انگولک مکن تا خوب شود. (از یادداشتهای مؤلف). و رجوع به انگلک و انگلک کردن و انگل و انگول شود.
سربه سر گذاشتن، با انگشت چیزی را زیر و روکردن، به چیزی وررفتن.
سربه سر گذاشتن، با انگشت چیزی را زیر و روکردن، به چیزی وررفتن
با انگشت چیزی را زیر و رو کردن بهم زدن، دخالت کردن در کاری (توا ء م با بهم زدن آن) .
سربه سر گذاشتن, با انگشت چیزی را زیر و روکردن, به هم زدن, به چیزی وررفتن.