معنی اهل قلم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
اهل قلم. [اَ ل ِ ق َ ل َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کاتب. نویسنده. محرران دفتر. (آنندراج). کاتب و منشی. (ناظم الاطباء):
شود سعادت و دولت نصیب اهل قلم
هما ز کوچه ٔ این استخوان بدر نرود.
صائب (از آنندراج).
فرهنگ فارسی هوشیار
کاتب، نویسنده
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.