معنی اهمّ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اهم.[اَ هََم م] (ع ن تف) مهمتر. ضرورتر. (ناظم الاطباء). کنایه از مشکل تر و ضرورتر. (از آنندراج) (غیاث اللغات). نعت تفضیلی از مهم: الاهم فالاهم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || سخت در اندوه دراندازنده. (غیاث اللغات) (آنندراج). اَهَم. (ناظم الاطباء).
اهم. [اُ] (اِ) واحد مقاومت الکتریکی مدار است و آن مقاومت ستونی از جیوه است در برابرجریان الکتریسیته با این مشخصات: درجه ٔ حرارت: صفر، ارتفاع: 106/3 سانتی متر، قاعده: یک میلیمتر مربع.
(اُ) [فر.] (اِ.) واحد مقاومت الکتریکی است.
(اَ هَ مّ) [ع.] (ص تف.) مهم تر، ضرورتر.
مهمتر، اهمیتدارتر،
کار سختتر و ضروریتر،
واحد اندازهگیری مقاومت الکتریکی. δ از نام گئورک اهم فیزیکدان معروف آلمانی (۱۷۸۷ـ۱۸۵۴) گرفته شده،
واحد سنجش مقاومت الکتریکی
واحد مقاومت الکتریکی
برجسته ترین
ضرورتر، مهمتر
اَهَمّ، مهمتر (ین)، ضروری تر (ین)،