معنی اولیاء در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

اولیاء. [اَ ل ِ] (ع اِ) وَلی ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات. (قرآن 257/2). رجوع به ولی شود.
- اولیاء عهود، ج ِ ولی عهد: آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهنداز غلام و تجمل و... هر چه تمامتر ما را فرمود. (تاریخ بیهقی).

اولیاء. [اَ ل ِ] (اِخ) نامی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به یکی از چهار طبقه ٔ شیعه ٔ خویش داد. (از ابن الندیم).

اولیاء. [اَ] (اِخ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

فرهنگ معین

جمع ولی.، بزرگان، یاران، دوستان، عارفان. [خوانش: (اَ یا اُ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا، نزدیکان خدا، اولیاء

فرهنگ فارسی آزاد

اَوْلِیاء، دوستان، یاران، بندگان مقرب درگاه الهی (مفرد: وَلِیّ)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر