بابونه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بابونه. [ن َ] (اِ) رجوع به بابونج شود.
بابونه. [ن َ] (اِخ) نام کوهی است در ولایت سناستر در جهت شمالی قصبه ٔ پرلپه در حال تمایل بمشرق بسوی مجرای رود واردار امتداد مییابد. (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
بابونه. [ن َ] (اِ) کوزه ٔ پر از آب. (ناظم الاطباء). رجوع به بابوته شود.
بابونه. [ن َ] (اِخ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 21هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 44هزارگزی جنوب خاوری شوسه ٔ مراغه بمیانه. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. سکنه ٔ آن 206 تن و آب آن از رودخانه ٔآیدوغمیش تأمین میشود. محصول آن غلات، بزرک، زردآلوو شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو دارد. در سه محل بفاصله ٔ یک هزار گز بنام بابونه ٔ پائین و بالا و وسط مشهور است، سکنه ٔ پائین 30 تن و وسط 64 تن میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
(نِ) (اِ.) گیاهی خوشبو و پُر برگ با شاخه های سبز و باریک و برگ های ریز که دارای گل های سفیدی است و میان آن ها زرد است، در زمین های شنی و کنار آبگیرها می روید. بابونک، بانونج، هم گفته می شود.
گیاهی علفی و خوشبو با برگهای ریز، شاخههای باریک و گلهای سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد،
* بابونهٴ گاوی: (زیستشناسی) نوعی بابونه با برگهای بریده، معطر، و تلخ که بوتهاش بزرگتر از دیگر انواع آن است،
اقحوان، اکحوان، بابونج، بابونق، بابونک
گیاهی است خوشبو با برگهای پر
گیاهی کوهی، نام خواهر تهیج