معنی بادام بن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بادام بن. [ب ُ] (اِ مرکب) درخت بادام:
آستین نسترن پر بیضه ٔ عنبر شود
دامن بادام بن پر لؤلؤفاخر شود.
منوچهری.
بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند.
منوچهری.

فرهنگ عمید

درخت بادام،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) درخت بادام، میوه بادام بن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر