معنی بادن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بادن. [دِ] (ع ص) تناور. مذکر و مؤنث در وی یکسانست. ج، بُدُن، بُدَّن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فربه و سمین. (ناظم الاطباء). تناور. ج، بدن. (مهذب الاسماء). زن و مرد ستبر. جسیم.
بادن. [دَ] (اِخ) از قریه های سمرقند است و گویند از قریه های بخاراست. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع). دهی است در بخارا. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
بادن. [دِ] (اِخ) باد. از دوک نشین های بزرگ کشور آلمان است مشرف برودخانه ٔ رن دارای 868000 جمعیت. منطقه ای کوهستانی است و قسمت اعظم آن پوشیده از جنگل سیاه است و دارای معادن و آبهای معدنی است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و ماده ٔ بعد شود.
تناور تنومند