معنی بارن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بارن. [رِ] (اِخ) وارنه. ناحیت البرز. کرزوس چون از کورش شکست خورد شاه ایران جوانمردانه با او رفتار کرد و قسمتی از داراییش را بدو بازگردانید و شهر بارن را نیز به وی بخشید. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 279 و 285 شود.

بارن. [رُ] (فرانسوی، اِ) بارون. لقبی بوده است که اروپائیان در گذشته آن را به مالک زمین وسیع میدادند. اشراف زمیندار، فروتر از ویکنت و برتر از شوالیه.

بارن. [رُ] (اِ) نام یکی از ارباب منازل قمر در تداول هیئت هندوان بود، چه منجمان آنان می پنداشتند ستارگان را مقامی است که به منزله ٔ ربوبیت بروج است و ازین رو برای آن ها از روحانیان اربابی قرار دادند چنانکه در کتاب بشن دهرم برای هر یک از منازل قمر رب خاصی است که ابوریحان جدول آن را نقل کرده و بارن رب منزل شدبش، بود. (از تحقیق ماللهند چ لیپزیک ص 262). و رجوع به ص 261 همین کتاب شود.

بارن. [رَ] (اِ) پوست پنبه. (الفاظ الادویه ٔ هندی).

بارن. (اِخ) خاورشناسی است که در 1876 م. ایران و قفقاز و ترکیه را سیاحت کرد و اطلاعات زیادی بدست آورده و سفرنامه ای تألیف و منتشر ساخته است. (از فرهنگ خاورشناسان ص 56).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر