معنی بارون در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بارون. (اِ) درختی است. سرد است بدرجه ٔ اول و خشک بسیم، بر قوبا طلا کنند زایل کند. و چوبش در آب بمرور مانند آبنوس شود.سبکتر از مازو است و بوی خوش دارد. (نزههالقلوب).
بارون. (اِ) معرب آن بارُن است. (دزی ج 1). رجوع به بارن شود.
بارون. (اِخ) رجوع به بارن و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2 شود.
بارون. (اِخ) نام فیلسوفی از یونان قدیم. (ابن الندیم. از اسحاق بن حنین).
بارون. (اِخ) دهی است در دهستان چالدران بخش سیه چشم شهرستان ماکو که در 16 هزارویکصدگزی شمال خاوری سیه چشمه و 14 هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ سیه چشمه به کلیسای کندی درکوهستان واقع است. هوایش سرد و دارای 162 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و نهر دیبک و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی مردم جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
از القاب اشراف زمین دار اروپا، عنوانی احترام آمیز برای مردان ارمنی، آقا. [خوانش: (رُ) [فر.] (اِ.)]
از لقبهای سابق اشراف و نجبا در اروپا،
باران
(اسم) یکی از عنوانهای اشراف و نجبای اروپا.