معنی بازجویی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بازجویی. (حامص مرکب) عمل بازجو. تفتیش. تجسس. تحقیق. فحص. بازجست. پژوهش. پیشتر بجای این کلمه تفتیش کتبی و اقتراح و تحقیق بکار میرفت: ازبازجوئی نوشته های فلان معلوم شد که حق بجانب اوست.
(حامص.) پرس و جو از متهم، استنطاق.
تحقیق و پرسش از متهم یا مظنون دربارۀ موضوع اتهام،
استنطاق
استفسار، استنطاق، بازپرسی، پرسش، تحقیق