معنی بازپرس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بازپرس. [پ ُ] (اِمص مرکب) پرسش کن. تحقیق نمای. (آنندراج). پرسش کننده. سؤال کننده. || پرسش مکررو سؤال مکرر. (ناظم الاطباء). بازپرسی:
که بر من از فلک امسال ظلمها رفته است
که هم فلک خجل آید ببازپرس جواب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 53).
|| بجای مستنطق برگزیده شده است. (واژه های نوفرهنگستان ایران). || مؤاخذه. گرفت و گیر.
- روز بازپرس، بمعنی روز پرسش. (آنندراج). روز قیامت.
|| یادداشت. (ناظم الاطباء). || تحقیق و تنقیح و استفسار بدقت و غور تمام. (آنندراج). تفحص. || ملاحظه ٔ مکرر. || امتحان. (ناظم الاطباء).
(پُ) (اِ.) دادرسی که کارش پرسش از متهم، شاهدان و آگاهان و پژوهش و بررسی درباره چگونگی واقع شدن یک جرم، پیشگیری از فرار متهم و از میان رفتن آثار جرم است، مستنطق.
پرسشکننده، مستنطق،
(حقوق) کارمند شهربانی یا دادگستری که از متهم پرسش میکند،
مستنطق
بازجو، دادیار، قاضی، مستنطق، متهم
پرسش کن، تحقیق نمای، سئوال کننده، پرسش مکرر و سئوال مکرر