معنی باسدق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
باسدق. [دِ] (اِ) باسلق.کلمه ٔ ترکی است بمعنی شیرینی که از نشاسته و شیره یا شکر کنند بصورت لوله ای و در میان آن مغز گردکان نهند و بر ریسمانی کشند. (یادداشت مؤلف). فراته. مُلَبَّن. فلاتج. (یادداشت مؤلف). و رجوع به باسلق شود.
فرهنگ عمید
باسلق
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی فراته میده نان خشکار را زمن ببری میده گردانی و تو میده خوری (سنایی)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.