معنی باوقار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
باوقار. [وَ] (ص مرکب) موقر. وقور. شکوهمند. سنگین. باوقر. باعزت. باتمکین. (آنندراج). گران سنگ. مقابل سبکسر. برابر سبکسار.
(وِ) (ص مر.) متین، وزین.
متین، بردبار، باطمٲنینه، موقر،
متین
بامهابت، باهیبت، جاافتاده، رزین، سنگین، متین، موقر، وزین،
(متضاد) جلف، سبک، بیوقار، ناموقر
سنگین خود دار (صفت) متین وزین موقر باوقر مقابل بی وقار بی وقر.