معنی بخیه کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بخیه کردن. [ب َخ ْ ی َ / ی ِ ک َ دَ] (مص مرکب) بخیه زدن. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین). || کنایه از فاش کردن راز. (آنندراج):
دمی که بخیه کند راز من بلند شود
صدای خنده ٔ چاک از لب گریبانها.
سالک یزدی (از آنندراج).
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) بخیه زدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.