معنی بدبو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بدبو. [ب َ] (ص مرکب) بدبوی. منتن و متعفن و چیزی که دارای بو و رایحه ٔ بد و نتن باشد و چیز گنده. (از ناظم الاطباء). منتن. عفن. نتن. دفر. دفره. گنده. (یادداشت مؤلف). مقابل خوشبو. (آنندراج). دَفَر؛ بدبو شدن طعام. (منتهی الارب). و رجوع به بدبوی شود.
چیزی که بوی بد میدهد،
گندیده، بویناک،
نتن
بویناک، عفن، گند، گندیده، متعفن، مشامآزار،
(متضاد) خوشبو، شامهنواز، معطر