معنی بدهکار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بدهکار. [ب ِ دِ] (ص مرکب) مقروض و وامدار. (ناظم الاطباء). کسی که بدیگری پولی رامقروض است. (از اصطلاحات فرهنگستان). مدیون. غریم. فام دار. مقابل طلبکار و بستانکار. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
بدهکار را که بحال خود گذاشتی طلبکار می شود. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 407).
|| (اصطلاح بانک محاسبه ٔ برداشتها و بدهکاریهای مشتری که در ستون بدهکار یادداشت کنند. مقابل بستانکار. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

دارای بدهی، مدیون. [خوانش: (بِ دِ بِ) (اِمص.) (عا.)]

فرهنگ عمید

وام‌دار، قرض‌دار، مدیون، کسی که چیزی یا پولی وام دارد و باید بدهد،

حل جدول

وامی

مرهون

مقروض

راهن

‌مدیون

فرهنگ فارسی هوشیار

مدیون، کسی که بدیگری پولی را مقروض است، قرضدار

پیشنهادات کاربران

قرضدار

ماهیت خرید در اصول حسابداری

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری