معنی برآورد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

برآورد. [ب َ وَ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) چیزی که پیش از کردن کاری تخمیناً مقرر نمایند. (آنندراج). دید. تخمین. انگاره. اجترام. (یادداشت مؤلف). حزر. عمل تعیین قیمت کردن چیزی که بعربی تقویم گویند:
نتوان کرد به پیمانه تهی دریا را
هست میزان برآورد سرشکم نظری.
اثر (آنندراج).
تا رسیده ست در این راه کسی
که برآورد رسیدن کرده ست.
ظهوری (آنندراج).
- برآورد کردن، تخمینه کردن. (آنندراج). تخمین کردن. دید زدن. بحدس خرجی را پیش بینی کردن. معین کردن قیمت چیزی. به تخمین معلوم کردن. ظاهراً معنی اولی کلمه تخمین و حدس محصول و ثمر مزرعه و باغ بوده است مرکب از کلمه ٔ بر بمعنی میوه و آوردن: برآورد این باغ این است. (یادداشت مؤلف). تخمین وزن چیزی یا قیمت آن. (یادداشت مؤلف).
|| بازدید کردن. (یادداشت مؤلف). تقویم نمودن. ارزیابی کردن. || فرد حساب اخراجات ماهانه و غیر آن. (آنندراج).

فرهنگ معین

(~. وَ یا وُ) (مص مر.) تخمین زدن، تعیین ارزش چیزی بطور تقریبی.

فرهنگ عمید

تعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی، تخمین،
* برآورد کردن: (مصدر متعدی)
قیمت کردن،
سنجیدن،

حل جدول

برانداز، تخمین، سنجش، ارزیابی

تخمین

مترادف و متضاد زبان فارسی

ارزیابی، برانداز، تخمین، سنجش، تقویم، ارزش‌گذاری، قیمت‌گذاری، تخمین زدن، تقویم کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

تخمین، دید، تعیین قیمت کردن چیزی، به حدث خرجی را پیش بینی کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر