معنی برباد دادن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

مترادف و متضاد زبان فارسی

به باد فنادادن، پایمال کردن، تلف کردن، حیف و میل کردن، ضایع کردن، هدر رفتن، خراب کردن، ویران کردن، منهدم کردن،
(متضاد) آباد ساختن، معمور کردن، نابود کردن، نیست کردن، معدوم ساختن،
(متضاد) آفریدن، خلق کردن، هست کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) باد دادن بباد دادن. ‎-2 ویران کردن خراب کردن. یا برباد دادن خرمن. باد دادن خرمن، مستهلک ساختن ضایع گردانیدن عیش تلف کردن عمر.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر