معنی بریه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بریه. [ب ُ رَی ْه ْ] (ع اِ مصغر) مصغر ابراهیم. (منتهی الارب).
بریه. [ب ُ رَی ْه ْ] (اِخ) (نهر...) نهری است به بصره در مشرق دجله. (از منتهی الارب) (از مراصد).
بریه. [] (اِخ) بیره. دهی است جزء بخش خرقان شهرستان ساوه. سکنه ٔ آن 112 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و سیب زمینی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1).
(بَ یِّ) [ع. بریه] (اِ.) صحرا، بیابان. ج. براری.
(بَ یِ) [ع. بریه] (اِ.) خلق، مخلوق. ج. برایا.
خلق، مخلوق، مردم،
صحرا، بیابان،
مربوط به بَرّ: قوای بریه،
آفریدگان، آفریده، خلق
بَرِّیَّه، صحرا، بیابان، زمین بدون زراعت و سبزه، (جمعر: بَرارِی)،
بَرِیَّه، خلق، مردم (جمع: بَرایا)،