معنی بسامی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بسامی. [ب َس ْ سا] (ص نسبی) نسبتی است به بسام، نیای ابوالحسن علی بن محمد...بسام. (از لباب الانساب ص 121). و رجوع به بسام شود.

بسامی. [ب َس ْ سا] (اِخ) بشامی. بسبامی. بنا بنوشته ٔ بروجردی در اصطلاحات رجالی بی اینکه اسم او را مذکور دارد از وکلای حضرت قائم (ع) بوده است. (از ریحانه الادب).

بسامی. [ب َس ْ سا] (اِخ) بغدادی ابوالحسن علی بن محمدبن منصوربن نصربن بسام بسامی. شاعر بغدادی بود و در زمان مقتدر عباسی میزیست. محمدبن یحیی صولی از وی روایت کرد و بسال 302 هَ.ق. درگذشت. (از تاج العروس). مؤلف ریحانهالادب آرد: ابوالحسن علی بن محمدبن نصربن منصوربن بسام بغدادی که به ابن بسام نیز معروف است از اعیان شعرای عرب و محاسن ظرفای ایشان و به هجوگویی مشهور بود و کسی از امیر و وزیر و صغیر و کبیر و برنا وپیر از آسیب زبان وی ایمن نبود بلکه پدر و خانواده ٔخود را نیز هجو گفتی چنانکه در هجو پدر خود گفته:
هبک عمرت عمر عشرین نسرا
اء تری اننی اموت و تبقی
فلاًن عشت بعد موتک یوما
لاشقن جیب مالک شقا.
و ابن خلکان گوید: متوکل عباسی از کثرت عداوتی که درباره ٔ حضرت علی و حسین (ع) داشته، در سال 236 هَ. ق. قبر حضرت حسین (ع) را با اصول و ابنیه اش منهدم ساخته و مردم را از زیارت آن مرقد مانع گشت و به شخم کردن و آب بستن به آن فرمان داد پس بسامی اشعاری در این موضوع انشا کرد که از آن جمله است:
تاللّه ان کانت امیه قد اتت
قتل ابن بنت نبیها مظلوما
فلقد اتاه بنوابیه بمثله
هذا لعمرک قبره مهدوما.
باری بسامی در ماه صفر 302 یا 303 هَ. ق.درگذشت. (از ریحانه الادب ج 1). سمعانی آرد: بسامی چارپایی به امانت از بعضی همسایگان خویش خواست وی امتناع ورزید آنگاه بدو نوشت:
بخلت عنا بادهم عجف
لست ترانی ماعشت اطلبه
فلاتقل صنه فما خلق الَ
َله مصوناً و انت ترکبه.
وی در ماه صفر 302 هَ. ق. درگذشت. و رجوع به ابن بسام و ابوالحسن علی بن محمدبن نصر در همین لغت نامه و بسامی در انساب سمعانی شود. و ابوریحان در الجماهر داستان بسامی را با عبیداﷲبن سلیمان بن وهب وزیر معتضد نقل کرده و گوید بسامی هنگام درگذشت یکی از دو فرزند عبیداﷲ این ابیات را سرود:
قل لابی القاسم المرجی
قابلک الدهر بالعجائب
مات لک ابن و کان زینا
و عاش ذوالنقص و المعائب
حیاه هذا کموت هذا
فلست تخلو من المصائب.
و چون ابیات به عبیداﷲ رسید ویرا بخواند و گفت: ای علی چه ابیاتی سروده ای ؟ بسامی از زیان رساندن وی بهراسید و به ارتجال گفت این ابیات را سرودم:
قل لابی القاسم المرجی
لن یدفع الموت کف غالب
لئن تولی بما تولی
و فقده اعظم المصائب
لقد تخطت لک المنایا
عن حامل عنک للنوائب.
(از الجماهر بیرونی ص 59).
و رجوع به ص 60 و 61 همان کتاب شود.

بسامی. [ب َس ْ سا] (اِخ) طبسی. محمدبن احمد بسامی. محدث است. (منتهی الارب). صاحب تاج العروس آرد: در نسخ چنین است و صحیح بنابرنوشته ٔ صاحب التفسیر و دیگران، ابومحمد احمدبن محمدبن حسین طبسی بسامی محدث بود. و اسماعیل بن ابی صالح مؤذن از وی روایت کرد. گویا نسبت وی به جدش بسام است. (از تاج العروس). و رجوع به ریحانه الادب ج 1 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر