معنی بنات در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بنات. [ب َ] (ع اِ) ج ِ ابنه، یعنی دختر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن). || ج ِ بنت، یعنی دخترو آن مؤنث ابن نیست بلکه صیغه ٔ جداگانه است و منسوب بدان بِنْتی و بنوی درآید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن) (از اقرب الموارد):
حاسدم گوید چرا خوانند کمتر شعر من
زان تو خوانند هرکس هم بنات و هم بنین.
منوچهری.
کس نیارد یاد از آل مصطفی
در خراسان از بنین و از بنات.
ناصرخسرو.
دیدی قضای مرگ برون رفتن از جهان
نا دیده چهره ٔ تو بنین و بنات تو.
مسعود سعد.
از نفایس ذخایر و زواهر جواهر و بنات و معادن... چیزی یافت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274).و دایه ٔ ابر بهاری را فرمود تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد. (گلستان).
گر اقتضای زمان دور باز سر گیرند
بنات دهر نزایند بهتر از تو بنین.
سعدی.

فرهنگ معین

(بَ) [ع.] (اِ.) جِ بنت، دختران.

فرهنگ عمید

بنت

مترادف و متضاد زبان فارسی

دختران،
(متضاد) ابنا

فرهنگ فارسی هوشیار

دختر

فرهنگ فارسی آزاد

بَناتٌ الاَرض، به رودخانه‌ها و دریاچه‌ها اطلاق شده است، نهرهای کوچک.

بنات، دخترها (مفرد: بنت)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر