معنی بنجل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بنجل. [ب ُ ج ُ] (ص) در تداول عوام، قسمت کم و بد باقیمانده از چیزی بسیار. آنچه از مالهای بد که در دکان مانده و بفروش نمیرود. اشیاء بی فائده و خراب. باقیمانده و برجای مانده. بد و پست از چیزها یا چیزی. ته مانده های بد چیزها. ردی از جنسی. نفایه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- بنجل آب کردن، چیزهای بی مصرف را بفروش رسانیدن.چیز بی مصرف و نامرغوب و بی ارز را بفروش رسانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
(بُ جُ) (ص.) (عا.) کالایی که به فروش نر فته و روی دست صاحبش مانده باشد.
کالای وازده و پست که خریدار نداشته باشد، جنس نامرغوب،
قطعات پارچه کهنه یا لباس کهنه.
قطعات پارچه کهنه یا لباس کهنه
بهدردنخور، بیارزش، بیمصرف، تهمانده بساط، متاع وازده، کالایپست، نامرغوب،
(متضاد) لوکس
ته مانده چیزهای بد و خراب
قطعات پارچه کهنه یا لباس کهنه را گویند.