معنی بند آمدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بند آمدن. [ب َ م َ دَ] (مص مرکب) بازایستادن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). چون بند آمدن زبان. || قطع شدن (مایع از جریان). (فرهنگ فارسی معین). چون بند آمدن آب و خون و جز اینها. || سد شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بسته شدن. چون بند آمدن راه عبور و مرور. || موقوف شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || متوقف شدن: باران بند آمد. (فرهنگ فارسی معین). || حبس شدن نفس. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده). || در بیت زیر ظاهراً مقید شدن است:
گرنه خاقانی مرا بند آمدی
دست بر خاقان و خان افشاندمی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 805).

فرهنگ معین

بازایستادن، بسته شدن، متوقف شدن. [خوانش: (~. مَ دَ) (مص ل.)]

حل جدول

انسداد

مترادف و متضاد زبان فارسی

راه‌بندان‌شدن، بسته شدن، سد شدن، مسدود شدن،
(متضاد) باز شدن، باز ایستادن، قطع شدن، متوقف‌شدن، موقوف شدن، از کار افتادن، از حرکت‌بازماندن، بی‌حرکت شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

باز ایستادن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر