معنی بنوماش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بنوماش. [ب َ] (اِ مرکب) بمعنی بنوسیاه است که ماش باشد و سنگ را نیز گویند که آن نوعی از ماش است. (برهان). غله ٔ سبزرنگ که آنرا مونگ گویند. (غیاث) (آنندراج). ماش سبز که آنرا مونگ گویند. (رشیدی). نام غله ای که به هندش منگ نامند. (شرفنامه ٔ منیری). ماش یا نوعی از ماش و ماش سیاه. (ناظم الاطباء):
گذشت آنکه بنوماش ساده آوردی
صباح خادم و شبگاه شربت پیشین.
احمد اطعمه (از سروری ص 155).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر