معنی بوارد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بوارد. [ب َ رِ] (اِ) ترشی باشد که در برابر شیرینی است. (برهان). ترشی و حموضت و تیزی. (ناظم الاطباء): باب چهارم از بخش نخستین از جزو دوم از گفتار سیوم از کتاب سیوم اندر شناختن منفعت و مضرت بوارد کامه ها و آچالها [آچارها] و آنچه بدین ماند و دفعمضرت آن. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). چون از انشاد این قصیده فراغ حاصل آمد مائده نهادند مزین به اصناف مطعوم و بوارد به وی راه گشاده. (تاریخ بیهق ص 161). || طبق و دوری. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس).

بوارد. [ب َ رِ] (ع اِ) ج ِ بارد و بارده. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). || شمشیرهای بران. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
- مرهفات بوارد، شمشیرهای مرگ دهنده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

جمع بارد، بارده.، شمشیرهای بران، چیزهای سرد و خنک، غنیمت های با رنج. [خوانش: (بَ رِ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

بارد

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: بارد بارده) سردی ها برنده ها (اسم) جمع بارد و بارده. شمشیرهای بران، چیزهای سرد و خنک مبردات. یا مرهفات بوارد. شمشیرهای مرگ دهنده.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر